مسعود حسن زاده، نویسنده و منتقد: فقدان نیروهای مترقی واقعی برای آغاز مبارزه علیه جهل و فساد و تحجر بزرگترین چالش پیش روی افغانستان است

13/05/2014
کارزار مبارزاتی
en fa

مسعود حسن زاده، متولد ۱۳۵۹ در هرات، شاعر، روزنامه نگار، موسیقیدان و منتقد است. او مهم ترین چالش پیش روی افغانستان را فقدان نیروهای مترقی واقعی برای آغاز مبارزه علیه جهل و فساد و تحجر و ارایه بدیل برای وضعیت موجود می داند. او همچنین با هرنوع ویژه سازی جنسیتی در برابر جبر حاصل از عملکرد طبقه حاکم مخالف است و فقر، خشونت، جهل، غارت، فریب و … را ثمره جامعه طبقاتی مبتنی بر سودجویی به هر قیمت می داند. به اعتقاد او مقولاتی که در این ده سال به فرمان قدرت ها و بر اساس طرح دمکراسی سازی امریکایی در خصوص زنان صورت گرفته، همه محصول و معلول علت های بزرگتری هستند که الزاما جنسیت نمی شناسند.

photo by Armanshahr/OPEN ASIA / Matthieu Hackière

لطفا خاطره ای که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و این مساله در زندگی شما تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
وقتی واقعه ای هر بار و به کرات تکرار می شود، هرچند در ذات خاطره بوده است، اما چون جریان دارد، باید نام دیگری بر آن گذاشت. به احتمال همه ما خاطرات بیشماری از نقض حقوق انسانی مان در زمان طالبان، مجاهدین یا قبل از آن داریم. اما حافظه من بیشتر درگیر وقایعی است که در همین سالها و در درون نظامی اتفاق افتاده است که مدعی و گویا مجری صیانت از حقوق انسانی و بشری است. من این روزها درگیر نوع نرم و خیلی عجیبی از نقض حقوق خود هستم. به جاهای مختلفی برای کار مراجعه کردم، چه به صورت حضوری و یا بوسیله فرستادن سابقه کاری ام و در فضای مجازی. در حالی که تمامی شرایط و سواد و صلاحیت لازم را برای آن شغل ها دارم، همواره همین که اداره یا دفتر مربوطه با عقایدم مواجه شده، به نوعی خیلی رندانه جواب منفی داده است و به زودی خبردار شدم که شخص دیگری از طریق آشنا بازی به آن پست منصوب شده است. اما نوع حاد تر نقض حقوق بشری من بر می گردد به لغو کنسرت موسیقی گروه من( مورچه ها/ نخستین گروه موسیقی راک در افغانستان) که با مجوز رسمی نیروهای امنیتی در حال برگزاری بود، در میانه کنسرت بوسیله خشونت پولیس متوقف شد و یکی از اعضای گروه را نیز بازداشت کردند.

سه دستاورد مهم دوران جدید چه بوده است؟
دستاورد،کلمه غلط انداز و نامعلومی ست. می شود آن را در حداقلی ترین وضعیت ها هم استفاده کرد. برای مثال این که دستاورد فلان جنگ نسبت به جنگ های قبلی این بود که در آن ۱۵ نفر نه، بلکه ۵ نفر کشته شدند. این چیزی را مشخص نمی کند.اگر مبنا را بر شعار های خودِ همین نظام قرار دهیم، شعارهای مانند دمکراسی، آزادی بیان، امنیت، اقتصاد خوب، پایان جنگ و… و “دستاورد” را بر اساس همان منطق تعریف کنیم، به تقریب نتیجه صفر است. البته این بدان معنا نیست که این نظام برای هیچکس دستاوردی نداشته است. بدیهی ست که برای ارباب قدرت، زورمندان، سرمایه داران، زمینداران و نیروهای ارتجاعی دستاورد های زیادی داشته است.

چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نوآوری و ابتکار مثبت ارزیابی می کنید؟
اینجا ابتذال عجیبی در معادله قدرت وجود دارد و همه چیز از ساختار نظام قدرت تابعیت می کند. ابتکار های زیادی در درون ساختار ها بوجود آمده است. ما فاسد ترین نظام را داریم و رکورد دار کشت خشخاش و فقدان امنیت هستیم. این فساد تنها ویژه دولت نیست، فساد همچون ساختاری مسلط به تمام شئون زندگی نفوذ کرده است. فساد در دانشگاه، مکتب، بیمارستان، اداره، ورزش، فرهنگ، اقتصاد، دین، سیاست و همه جا. ساختار های کوچک تر در حقیقت رونوشت های ساختاربزرگ معادله قدرت هستند. طرح پرسش بالا به احتمال زیاد تا قبل از سال ۲۰۰۵ منطقی به نظر می رسید، اما حالا وضعیت خیلی تغییر کرده است.

مهم ترین ترس امروز شما چیست؟
اگر از ترس های جمعی بگذریم و اینجا منظور ترس ویژه و فردی شخص من باشد، مهم ترینش شاید دوباره درافتادن با جنگ های داخلی ای باشد که الزاما جنگ خود ما نیست. جنگ با طالبان، جنگ ما نیست، خانه جنگی مجاهدین جنگ ما نبود؟ جنگ با شوروی سابق جنگ ما نبود، ما در حقیقت در تاریخ معاصر بیشتر همچون معاش بگیران و سربازان برای جنگ دیگران به سرو کله یکدیگر زدیم و خونابه جاری کردیم. من از جنگ واهمه ای ندارم، به شرطی که آن جنگ مبتنی بر تضاد های درونی ما باشد، نه به فرمان قدرت های بزرگ یا به تحریک کشورهای همسایه و یا به خاطر منافع فلان رهبر و فلان شیخ و فلان شخصیت.

سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
چالش های بیشماری وجود دارند. الزاما نه سه یا شش. شاید بیشتر، مهم ترین شان فقدان نیروهای مترقی واقعی برای آغاز مبارزه علیه جهل و فساد و تحجر و ارایه بدیل برای وضعیت موجوداست. ما همه می دانیم که نیروهای حاضر در صحنه و مشی شان هرگز کمکی به بهبود وضعیت نمی کند، همه واقفیم که دهشت محض جریان دارد، اما همه دل خوش به وعده ها و اصلاحات اندک هستیم. اصلاحاتی که توقع داریم دزدان برای ما بوجود بیاورند. از لحاظ اجتماعی نیز ما با یک جریان فرسایشی ارزش ها مواجه ایم. سیطره نوعی از اقتصاد (مثل بازار آزاد) کم کم به سایر حوزه ها نیز کشیده شده است. ما نمونه کامل یک جامعه طبقاتی مبتنی بر اقتصاد سودجویانه و رقابتی نابرابر هستیم. جامعه ای که در آن فقط و فقط فرصت برای کسانی است که پول و زور دارند ویا در خدمت این دو هستند.

فکر می‏کنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
اگر بنا باشد پس از ۲۰۱۴ به ورطه جنگ و استیلای دوباره نیروهای جهنمی (که به گمان من نیروهای تکمیل کننده این وضعیت هستند و توسط قدرت هایی که بر ما استیلا دارند مدیریت می شوند) سقوط کنیم، قرار نیست آن نیروها رفراندوم برگذار کنند که آیا جامعه افغانستان چنین اجازه ای می دهد یا نه؟ راست و مستقیم می آیند سرچهارراه ها و اجساد کشته شده گان را آویزان می کنند. همه چیز بستگی به حضور یا عدم حضور نوعی اراده معطوف به تغییر دارد، نه از جانب حاکمان و آنها که در راس قدرتند بلکه از جانب خود مردم و نیروهای مترقی ای که پس از بیشتر از یک دهه به خوبی تجربه کردند که پروژه دمکراسی سازی از نوع امریکایی چیزی بیشتر از یک حربه مدرن برای حفظ استیلای نیروهای متحجر و غارتگر نیست. مردم باید خود و پس از خفه کردن نماینده گان خود به صحنه بیایند و نقش مستقیم در سیاست و اقتصاد و فرهنگ و همه چیز داشته باشند. این تنها راه جلو گیری از مسدود شدن مکاتب به روی دختران و ایجاد جامعه ای است که میل دارد درهای سعادت به روی او باز شود.

آیا خاطره ای دارید که در آن حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان شما نقض شده باشد؟
از آنجایی که نقض حقوق بشری در این کشور یک روند معمول و عادی ست، مشکل می شود آدم ها به خاطر بسپارندش. همه از یاد آوری وقایع نفرت دارند. شاید زجر آور ترین مورد نقض حقوق بشر برای اعضای فامیل من در زمان جنگ های داخلی بود. زمانی که فقر تا مغز استخوان اکثریت جامعه نفوذ کرده بود و زنان هر خانواده با رنج و دهشت و زیر باران گلوله مجبور بودند در تامین غذا بکوشند. صحنه های فجیعی را به خاطر می آورم که برخی از آن ها در مورد مادرم است.

سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
من با هرنوع ویژه سازی جنسیتی در برابر جبر حاصل از عملکرد طبقه حاکم مخالفم. فقر، خشونت، جهل، غارت، فریب، همه و همه محصول و ثمره جامعه طبقاتی مبتنی بر سودجویی به هر قیمت است. مقولاتی که در این ده سال به فرمان قدرت ها و بر اساس طرح دمکراسی سازی امریکایی در خصوص زنان صورت گرفته و به خورد ما هم داده شدند، همه محصول و معلول علت های بزرگتری هستند که الزاما جنسیت نمی شناسد. وقتی ماحصل و نتیجه مشی نظام حاکم در تمام حوزه ها به اینجا ختم می شود که پولدار باید پولدار تر شود و اکثریت مردم ضمن این که باید این رذالت را که “باید در هر جامعه ای عده ای همه امکانات زندگی را در بالاترین حد داشته باشند و بیش از ۹۰% سرمایه موجود کشور را در قبضه گرفته و به دیگران دستمزد بدهند” چطور می شود روان جمعی سالم داشت؟ در چنین جامعه ای انسان گرگ انسان است، هر کس در هر ساختاری تلاش می کند تا همه را به نفع خود سرکیسه کند و مورد ظلم قرار دهد. این اقتضای نظام موجود است که انباشت سرمایه و شکاف طبقاتی را به رسمیت شناخته و برنامه ریزی کرده و برای تقسیم عادلانه و مساوی سرمایه و منابع تلاشی انجام نمی دهد. با این تحلیل عامل بازدارنده بزرگ نه تنها برای زنان که برای همه، تقسیم نا عادلانه سرمایه است که فقر و پیرو ان خشونت و جنگ و بی عدالتی به بارآورده است. سایر عوامل، زیر مجموعه این عامل بزرگ هستند.

مطالبات عمده زنان به طور کلی چیست؟
از ویژه سازی های پروژه ای که بگذریم، اگر صحبت از آگاهی به میان بیاید و منظور از زنان، زنانی باشد که از موضع درک و آگاهی تاریخی مطالبات شان را مطرح می سازند، زنان در حقیقت پا به پای مردان خواهان فروریختن هرنوع نظام طبقاتی مبتنی بر سودجویی و تقسیم ناعادلانه سرمایه هستند. عامل بزرگی که زنان را از تحصیل پیشرفت، دست یافتن به استقلال، و رسیدگی به دیگر بخش های زندگی باز داشته است، فرهنگی است که محصول شرایط نابرابر اقتصادی و ظلم است. محرومیت های زن، موقعیتی را که در مناسبات اجتماعی دارد و رنجی را که در طول تاریخ با خود حمل کرده است، محصول نابرابری اقتصادی است. به همین دلیل من گمان می کنم بر اساس یک خط و مشی زنان برای طرح مطالبات، باید بیشتر از مردان خواستار واژگونی مناسبات فعلی باشند.

منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان کدامند؟
تجربه یک دهه گذشته اثبات کرد که اشخاص و نهادهای موجود نمی توانند کاری از پیش ببرند. مصرف این همه بودجه از کمک های قدرتهای بزرگ، صرف برنامه هایی شده است که اندک ترین تاثیری بر وضعیت زندگی زنان نداشته است. هنوز خشونت در بدترین اشکال آن اعمال می شود و حتا در یک تقابل مکانیکی با مفاهیم مد روزی که نهادها مامور ترویج آن شده اند، انواع تازه خشونت ها علیه زنان به وجود آمده است و دلیل آن هم مشخص است، نه نهادها و نه افراد و اشخاص با نفوذ، برنامه ای برای تغییر بنیادین و واقعی وضعیت زنان ندارند. مدیران سطح بالا، هیچ برنامه و میلی به تغییر و بهبود وضعیت زنان ندارند، نهاد ها و اشخاص زیر مجموعه شان هم تنها دلخوش اعانه ها و راه اندازی کمپین ها و سمینارها و ورکشاپ های سمبلیک هستند.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
من دختری ندارم واگر بنا باشد داشته باشم به جای آرزو، ابتدا به او توصیه می کردم که در این وضعیت به دنیا نیاید! و اگر هم به دنیا آمده بود به او توصیه می کردم و کمکش می کردم تا فنون مبارزه را یاد بگیرد، خودش را و جنسیتش را در برابر ظلم و غارت موجود عادت ندهد، تیراندازی و استدلال فرا بگیرد تا برای آینده محتومی که باید خودش در مقابل آن بایستد، آماده باشد.

شما در حوزه خصوصی و یا عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفه ای خود برای رفع موانع ذکر شده از جمله تبعیض چه کرده اید و چه می کنید.
من اهل نوشتن و سرودنم، بدیهی ست که تلاش کردم تا از همان طریق علیه وضعیت موجود کاری کرده باشم. گاهی هم مجبور شدم هزینه های زیادی برای حرف ها و نوشته هایم بپردازم. همین که به آنها این آگاهی را برسانی که تبعیض محصول و معلول علت بزرگتری ست، خودش در حقیقت نوعی مبارزه است. این کاری است که من می کنم و روزانه با آن درگیرم.

**************

شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است .

بیشتر بخوانید