Photo : Jawad Darwaziyan / Matthieu Hackière
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
اسم من اوتار سینگ است. متولد ولایت پکتیا هستم در سال ۱۳۴۲٫ رئیس کمیته سرتاسری شورای اهل هنود و سیک افغانستان و همچنان رئیس کمیته دِرَمسالهای شهر کابل هستم. در دوره پانزدهم شورا به صفت سناتور انتصابی نیز ایفای وظیفه کردهام. از سال ۱۳۵۱ شامل مکتب شدم و تا سال ۱۳۵۷ به دروس خویش ادامه دادم و با انقلاب ۱۳۵۷دیگر نتوانستم به مکتب بروم. از سال ۱۳۶۰ الی ۱۳۷۱ به صفت افسر در قول اردوی نمبر سوم به حیث قوماندان تولی مخابره، آمر اعاشه، آمر روغنیات و به صفت قوماندان بلوک بطریه توپچی ایفای وظیفه کردهام. از سال ۱۳۷۱ الی ۱۳۷۵ در ولایت غزنی به حیث معلم زبان مادریمان ایفای وظیفه کردهام و از سال ۱۳۷۵ تا ۱۳۸۲ به صفت معلم زبان مادریمان و زبان پنجابی در درمسال کارته پروان مشغول کار بودم و از آن سال تا حال به صفت رئیس کمیته درمسالهای شهر کابل کار میکنم. زبان مادریام را تا صنف دوازدهم خواندهام و زبان فارسی را تا صنف پنجم.
یک یا دو خاطره که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگیتان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
هیچ گاه از طرف دولت برای اهل هنود و سیک امتیازی در نظر گرفته نشده است. ما چندین بار به اداره امور، پارلمان و ریاست جمهوری رفته و خواستار احقاق حقوق خویش شدهایم و در این باره یک بار هم یک مظاهره صلحآمیز را راهاندازی کرده و در ادامه آن یک کنفرانس خبری هم داشتیم که در این برنامهها خواستار اعاده حقوق خویش شدیم، اما تا هنوز آواز ما را هیچ کسی نشنیده است.
سال ۱۳۷۱ خانه ما در ولایت پکتیا مورد اصابت راکت قرار گرفت که در این حادثه هفت نفر زخمی و هشت نفر کشته شدند. از جمله دخترم، پسرم، برادرزادهام، برادرم، کاکایم و پسر کاکایم.
در زمان حاکمیت طالبان بر کابل، آنان یک قانون را که حدود شانزده ماده داشت میخواستند بالای ما تطبیق کنند که خوشبختانه بعضی از این قوانین تطبیق نشد. به طور مثال در این قانون آمده بود که اهل هنود و سیک حق ساختن عبادتگاههای جدید را ندارند، اهل هنود و سیک حق ندارند سوار بر اسب در شهر گشت و گذار کنند، هندوها و سیکها نباید لباسی همانند لباس مسلمانان بپوشند، بالای خانهها و دکانهایشان باید پرچمهای زرد نصب شود تا از دیگران متمایز باشند، هندوها و سیکها حق ندارند با مسلمانان دست بدهند، و حق ندارند با مسلمانان در یک خانه زندگی کنند.
بهترین دستاوردهای این دوران (جدید) چه بوده است؟
ما قبل از این دوره مکتب نداشتیم و حالا دهها هزار مکتب خصوصی و دولتی در افغانستان فعالیت میکند که این یکی از دستاوردهای کلان این دوره است. دستاورد دوم ترمیم، نوسازی و بازسازی جادهها و شاهراهها است که میتوان آن را یک دستاورد بزرگ حساب کرد. دستاورد دیگر اعمار، نوسازی و بازسازی شفاخانهها در سطح افغانستان است.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
متأسفانه به نظر من چیز جالبی صورت نگرفته است. در حکومتهای قبلی حدود ۵۰ درصد تجارت به دست برادران اهل هنود و سیک بود که در جریان جنگها این تجارت از بین رفت و متأسفانه در دوران جدید هم هیچگاه دولت به این بخش توجه نکرد. همچنان ما حدود ۱۲۰ سال است در منطقه قلعچه مکانی داریم به خاطر مراسم سوزاندن امواتمان و در این مدت هیچگاه مشکلی که با اهالی این منطقه داریم حل نشده است. در ۱۱ دلو ۱۳۸۱ درخواست سرپناه کرده بودیم از ریاست جمهوری و با وجود موافقه ریاست جمهوری، از سوی وزارت شهرسازی و شهرداری کابل، تا هنوز مکانی برای زندگی ما داده نشده است. بعد از تلاشهای زیادی که صورت گرفت شهردار کابل در منطقه لته بند که اصلاً در نقشه شهر کابل نیست، برای ما زمین در نظر گرفته است. شاید نظر ایشان این است که میخواهند ما از شهر بیرون شویم؛ در حالیکه این ساحه محلی است برای دفن زبالهها.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
مهمترین ترس ما این است که حکومتهای آینده نیز مانند حکومت فعلی به مشکلات ما رسیدگی نکنند. ما از دولت دو چیز میخواهیم: اول مکانی برای سوزاندن امواتمان و دوم سرپناه.
فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
به نظر من اصلاً چنین نخواهد شد؛ زیرا طالبی که در سال ۱۳۷۵ بالای افغانستان حکومت میکرد بعد از ۱۳۹۳ اگر شامل حکومت شود دیگر با آن مفکوره نخواهد آمد.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
امروز در ولایتهای هرات، فراه، غور و… مظالم زیادی بالای زنان روا داشته میشود. در یک نمونه آخر لب و بینی یک زن را در ولایت هرات بریدند. کسانی که بالای زنان ظلم میکنند نه به خدا، نه به قرآن، نه به مذهب خود و نه به انسانیت خود عقیده ندارند. انسان واقعی به یک مورچه هم نباید ضرر برساند. از نگاه اجتماعی همین مسأله ننگ افغانی است که در اکثر خانوادهها به دختران اجازه تحصیل داده نمیشود. به طور مثال در ولایتهای قندهار، هلمند، خوست، پکتیا و پکتیکا حتی به زنان اجازه خارج شدن از منزل هم داده نمیشود چه رسد به این که به ایشان اجازه رفتن به مکتب را بدهند. در این ولایتها حتی زنان هندو و سیک هم وقتی از خانه بیرون میروند با برقع میروند.
سه خواست عمده زنان چیست؟
خواست عمده زنان این است که در قدرت به ایشان سهم بیشتر داده شود. ما امروز میبینیم در اکثر نهادهای تصمیمگیرنده مانند پارلمان و وزارتخانهها زنان حضور دارند. ما در نیروهای پولیس و اردوی ملی حضور زنان را مشاهده میکنیم، اما باز هم زنان این توقع را دارند. باید به ایشان تا ۵۰ درصد حق داده شود. در بخش تحصیل هم همانطوری که در قانون به زنان حق تحصیل داده شده است، باید زمینههای عملی آن فراهم شود تا زنان بتوانند از این حق استفاده کنند. زنان می توانند از راه مبارزه مدنی به خواست های خود برسند. زیرا حق دادنی نیست بلکه گرفتنی است و باید برای گرفتن آن مبارزه کرد.
در حوزه خصوصی و عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای خود برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کردهاید و چه میکنید؟
تلاش من همیشه این بود که باید برای از میان برداشتن تعصبات مبارزه کرد. در اصل انسانیت مهم است نه دین و مذهب و اگر انسانیت بود، دین به خودی خود پیروز خواهد شد. من در دو ولایت به صفت معلم کار کردهام. در ولایت پکتیا و کابل. امروز افتخار دارم که همین کسانی که زمانی شاگردان من بودند خودشان به صفت آموزگار به اطفال دیگر آموزش میدهند و به جامعه خود خدمت میکنند.
*********
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است .