لطفا خودتان را معرفی کنید.
من متولد سال ۱۳۵۵ در کابل هستم؛ اما پدر و مادرم از دو ولایت متفاوت افغانستان هستند. دروس ابتدایی را در مکتب قلعه واحد تا صنف سوم خواندم و در این ایام شاهد سوختن مکتب خود بودم. بعد از آن به مدت پنج سال روی فرش و روی زمین مکتب سید جمالالدین درس خواندم. بعد از آن به مکتب متوسطه تجربوی گوهری رفتم و تا صنف نهم درس خواندم. بعد از آن دو سال دیگر در لیسه حبیبیه بودم. از شاگردانی هستم که دو سال مکتب را کمتر خواندم. دوره دانشگاه را در دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه کابل در هشت سال تمام کردم البته به دلیل جنگهای داخلی و بعد از آن، آمدن طالبان بود.
ماستریام را در بخش روابط بینالملل از دانشگاه جرج واشنگتن به دست آوردهام. بعد از آن در کمیسیون لویه جرگه اضطراری افغانستان هم سهم فعال داشتم. بعداً یک دفتر ایجاد کردم به نام گروه حقوقی بینالمللی حقوق بشر. بعد منحیث کمیشنر کمیسیون مستقل حقوق بشر بودم و رئیس بنیاد آزاد و عادلانه افغانستان. همچنان کارهای داطلبانه زیادی داشتهام که تا اکنون ادامه دارد. در حال حاضر در پهلوی اینکه رئیس بنیاد آزاد و عادلانه افغانستان هستم، رئیس مرکز تحقیق و ارزیابی افغانستان هم هستم.
یکی دو خاطره که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی شما تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
سوختن مکتب یکی از تکاندهندهترین و اولین تجارب خشونتی بود که از نزدیک با آن مواجه شدم. زمانی هم که بزرگتر شدم و رفتم به دانشگاه، همراه با دانشجویان، تظاهراتی را سازماندهی کردیم. در آن زمان چنین حرکتهایی بسیار غیرطبیعی بود. این مصادف بود با سالهای زمامداری دکتور نجیبالله که آزادیهای مدنی و سیاسی وجود نداشت. ما به عنوان گروهی از دانشجویان به خاطر خواستهای صنفی خود تظاهرات کردیم و نتیجه این بود که یکی دو نفر از گروه ما زندانی شدند و با خشونت سخت مسؤولین روبهرو شدیم. بعد از آن دوران جنگهای داخلی بود که یقیناً اکثر آزادیهای مدنی دیگر مردم را از ایشان گرفت. بعداً در زمان طالبان به خاطر شیوه زندگی و افکاری که داشتم، شکنجه و لتوکوب را به صورت مستقیم تجربه کردم.
بهترین دستاوردهای این دوران (جدید) چه بوده است؟
یکی از بهترین دستاوردهایی که فکر میکنم ظرف دوازده سال گذشته داشتیم، آزادیهای مدنی و سیاسیای است که چه قبل از تصویب قانون اساسی و چه بعد از تصویب آن، احتمالاً از لحاظ تاریخی بیسابقهاند. درست است که این آزادیها تا هنوز به حد اکمال نرسیده است که ما کلاً راضی باشیم، از لحاظ مقایسوی چه با گذشته تاریخی ما و چه با جغرافیاییای که قرار داریم، تا همین حدی که آزادیهای مدنی رعایت میشود و مورد احترام قرار میگیرد، غیر قابل مقایسه با کشورهای منطقه است. در حال حاضر اکثر کشورهایی که با افغانستان سرحد مشترک دارند از آزادیهایی که مردم افغانستان از آن بهره می برند، بهرهمند نیستند. پس این زیباترین غنیمتی است که در دوازده سال گذشته نصیب مردم افغانستان شده است و ما توانستهایم آن را حفظ کنیم، با تمام مشکلات و حملاتی که علیه آن وجود دارد. در عین حال به صفت یک شهروند احساس میکنم بعضی از این آزادیها تا حدی نهادینه شدهاند که در آینده نظامهایی که ولو گرایش و علاقمندیای به محدود ساختن آزادیها داشته باشند، به آسانی توان و مجال آن را نخواهند داشت؛ زیرا کسانی که در طول این سالها از این آزادیها بهرهمند شدهاند، به گروههای صنفی مبدل شدهاند و اینها دیگر نخواهند گذاشت روی آزادیها خط بطلان کشیده شود. دستاورد دوم در مجموع میتواند چوکات آزادیهای شهروندی، بحث حقوق بشری و ضمانتهای قانونی و اجراییای باشد که برای حمایت، تقویت و گسترش حقوق بشری و شهروندی مطرح است. دستاورد سوم، در کل، نظام سیاسی افغانستان است. ما از هیچ آغاز کردیم. وقتی نظام را به زور از طالبان گرفتیم، یک نظام از هم پاشیده و سقوطکرده داشتیم. به عنوان یک ملت همه چیز را از دست داده بودیم و از آنچه تئوریهای امروزی آن را به عنوان یک نظام میشناسند خبری نبود. ما تنها در یک نظام از هم پاشیده قرار داشتیم که هیچ شباهتی به نظامهای واقعی نداشت. در عرصه نظامسازی از آن حالتی که هیچ نظام و نهادی وجود نداشت به نظامی قابل رؤیت رسیدیم. این نظام چه از لحاظ فیزیکی و چه از لحاظ عملی در زندگی مردم لمس میشود. کارا بودن این نظام در عرصههای مختلف بحث جداگانهای است. البته ایدهآلمان را تا هنوز نداشتهایم. نهادی به نام کمیسیون مستقل حقوق بشر به عنوان یکی از نمادهای امیدوارکننده نظامسازی در دوازده سال گذشته میتواند پنداشته شود. دولت افغانستان به عنوان یک دولت گرچه تا هنوز وسایل کنترل برای جلوگیری از اعمال خشونت را در اختیار ندارد، در صورت وجود مدیریت و رهبریت مؤثر، توانایی اعمال تصامیم را در تمام نقاط کشور دارد. یکی از عرصههای دیگری که میشود به عنوان دستاورد به آن اشاره کرد، رشد غیرقابل مقایسه اقتصاد افغانستان با گذشته است؛ هرچند هنوز اقتصاد افغانستان شدیداً به کمکهای خارجی وابسته است.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
به نظر من آزادی رسانهها و آزادی بیان یکی از عرصههایی است که میتوان با اعتماد در مورد آن صحبت کرد و گفت که میتواند بقاء دوامدار داشته باشد؛ ولو علاقهمندی سیاسی نسبت به آن در درون حکومت وجود نداشته باشد که فعلاً هم تا حدی وجود ندارد. این عرصه ساختارمند شده است و مبدل شده به دغدغه فکری و عملی یک صنف اجتماعی و به همین دلیل خیلی مشکل خواهد بود که کسی به آسانی آن را از بین ببرد.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
بزرگترین ترس برای من در حفظ تداوم آنچه ده سال پیش آغاز شده این است که اگر ما نتوانیم به عنوان یک ملت موفق به انتقال درست قدرت از یک فرد و یک اداره به یک فرد و اداره جدید شویم و نتوانیم ساز و برگ قانون اساسی را که به عنوان رفتار و شیوه اداره نظام و مسیر سیاسی کشور تعیین شده، رعایت کنیم، این دور دچار انقطاع بشود. همین شکست قشر سیاسی میتواند به عنوان یک هراس مطرح شود. به دلیل اینکه قشر سیاسی این کشور تا هنوز ساختارمند نشده است. اینها به عنوان افراد باقی ماندهاند و تبدیل به نهادهای سیاسی نشدهاند. افراد به آسانی و به زودی میتوانند دچار کجراهه شوند؛ اما اگر افراد به عنوان جزئی از ساختارهای منظم و مبتنی بر ضوابط مشخص عمل کنند، ولو عملکرد فردیشان آنها را به سوی دیگری بکشاند، در اثر حدودی که یک عملکرد نظاممند سیاسی از طریق ساختار سیاسی ایجاد میکند، فرد نه فقط کمتر میتواند دنبالهرو وسوسههای شخصی باشد، بلکه مجبور است از چوکات آنچه به عنوان ساختار سیاسی طرح شده است فراتر نرود.
سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
چالش ساختاری اول افغانستان بخشی از فرهنگ ما است که از لحاظ ارزشی مبتنی است به یک سلسله از عناصری که جلو تحول و تحرک اجتماعی را میگیرد و تا حال هم گرفته است. بخشی از این فرهنگ به صورت دوامدار در عقبگرد جامعه نقش مؤثری داشته است. آن بخش از ساختارها و ارزشهای فرهنگی ما متأسفانه در بعضی موارد به ناحق و نادرست خلط شدهاند با باورهای دینی مردم و نبود یک مکانیزم تشخیصدهنده در این عرصه باعث شده که همان عناصر روشهای سنتی مردم که در تناقض با ارزشهای دینی است، با ارزشهای دینی خلط شود. به چالش کشیدن و پاک ساختن این عناصر ضروری است. متأسفانه اینها مبدل به تابوها شدهاند و در اکثر عرصهها از تحول رشد اجتماعی مردم کاستهاند.
عرصه دوم عرصه اقتصاد افغانستان است. گرچه مردم افغانستان از لحاظ تاریخی، مردمی بودهاند با دیدگاه متشبثانه اقتصادی، خلاف این ریشهها، آنچه از لحاظ ساختاری در حداقل پنجاه سال گذشته شکل گرفته، باعث شده ما از حالت تسهیلکنندگی معاملات به یک سرمایهگذاری جدی گذار نکنیم و مخصوصاً در ده یا دوازده سال گذشته شکل و نماد اقتصادی ما را یک اقتصاد غیرپویا، وابسته و در عین حال غیرقانونی ساخته است. این حالت متأسفانه به یک باور جمعی مبدل شده است که مردم میتوانند در دو عرصه به سرمایهدار و پولدار مبدل شوند: یکی بودن در داخل نظام حکومتی و دوم داشتن ارتباط با عناصری که توزیع پول را از مجرای دولت تسهیل میکند. این مشکلی است در ساختار فکری و اجتماعی مردم. به منظور انکشاف و توسعه افغانستان اولین شرط، گذار از این طرز تفکر است.
از لحاظ ساختاری، توسعه سیاسی ما هم اشکالات بسیار جدیای دارد و یکی از این مشکلات این است که توسعه سیاسی ما فردمحور شده و یک قشر خاص که از لحاظ محدوده سنی در یک حد مشخص قرار دارند، هیچ نوع انگیزه و علاقهای در راستای تسهیل حرکت افراد به طرف بالا نشان نمیدهند. همین جریان باعث شده توسعه سیاسی ما خشک، ایستا و غیرقابل تحول باقی بماند. اگر حداقل سه دهه گذشته را در نظر بگیریم، این طرز دید بر شیوه عملکرد ساختارهای سیاسی و افراد و گردانندههای عرصه سیاست در افغانستان تأثیر گذاشته است. در این دوران سیاست افغانستان بسیار جامد و خشک بوده و خارج از هر گونه تحول. تنها گذار سیاسی در این دوران، تغییر شکل عملکرد بوده نه اینکه در داخل این گذار تحرکی به طرف بالا وجود داشته باشد و ما چهرهها و دیدگاههایی را در آن ملاحظه کنیم که تحول یافته باشند. یک سلسله جابهجاییهایی هم که صورت میگیرد تنها میراثی تلقی میشود و هیچ گاه به شکل طبیعی و عقلایی در داخل این ساختار زمینه تحرک به طرف بالا را فراهم نکرده است.
فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
فکر میکنم بسیار مشکل خواهد بود که تصور کنیم دوباره مکتبها به روی زنان بسته شده و اشتراکشان به شکلی که در دوران طالبان بود محدود شود؛ اما نه به دلیل اینکه در ذهنیت طالبان تحول آمده. من از سال ۲۰۰۲ بدین طرف و مخصوصاً در زمان ساختن قانون اساسی جدید به نقاط مختلف کشور سفر میکردم. آنچه در سال ۲۰۰۴ برای من به عنوان اولین جرقههای امید در رابطه با حقوق زنان مطرح شد این بود که در تمام ولایات افغانستان زنان در ارتباط با قانون اساسی خواستهای یکسانی داشتند؛ مانند تضمین حقوق مساوی با مردان در قانون اساسی. شاید جملات و کلماتشان تفاوت داشت ولی هدف و تقاضای اصلیشان در کل کشور یکسان بود.
یک خاطره که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید.
خشونت خانوادگی در محدوده دورتر از من اتفاق افتاده که من خودم شاهد آن نبودهام؛ اما شنیدهام که یکی از اقاربم در زندگی زناشویی خود دچار مشکل است و مورد خشونت قرار گرفته است. میزان خشونت در حدی است که آدم میتواند نگران باشد و در مورد آن اقدام کند.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
عنصر اول روشهای منفی و رفتارهای سنتی جامعه است. دوم: در نتیجه این روشهای سنتی، ذهنیت جامعه نه تنها در میان مردان، بلکه بین تعداد زیادی زنان هم مبنی بر این است که حدود آزادیهایی که برای اشتراک اجتماعی و مدنی زنان مطرح میشود، از پیش ترسیم شده باشد و آن هم تا اندازهای برگرفته از طرز دید اجتماعی مردم است. این خود به یک لایه از موانع تبدیل شده است. روان ناخودآگاه افراد در این جامعه یک سلسله خطوط سرخی را اطراف زنان میکشد که در ذهن برخی زنان هم خود به خود وجود دارد و اگر این مسأله را در میان رسانهها مطرح کنیم، همانا خود سانسوری است. زنان ناخودآگاه خود را محدود میکنند.
عنصر سوم ناامنی است. ناامنی کل جامعه را متأثر میسازد، اما زنان را به دلیل این که مکانیزمهای حمایتی اجتماعی به دلیلی که در بالا ذکر کردم وجود ندارد، بیشتر متأثر میکند. بدین خاطر آسیبپذیر بودن زنان بیشتر است و این باعث شده که در نقاط ناامن کشور زنان کمتر از آزادیهای مدنی، اجتماعی و سیاسی استفاده کنند.
مهمترین مطالبات زنان چیست؟
چیزی که بسیار کلیدی است و همیشه از طرف گروههای زنان مطرح میشود، حفظ موقعیت اجتماعی زنان و افزایش این ساحه برای اشتراک متوازن آنها در عرصههای رشد و انکشاف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور است. یکی از دغدغههای این روزهای زنان این است که هیچ گفتمان سیاسی و حتی اقدامی برای سازش و حل بحران با طالبان نباید صورت بگیرد که در نتیجه آن زنان بخشی از حقوقشان را از دست بدهند. همچنان شاهدم که زنان به صورت روزافزون و دوامدار خواهان توانمندی اقتصادی هستند تا از لحاظ اقتصادی بتوانند به صورت مساویانه، در عرصههایی به صورت مستقل توانمندی اقتصادی داشته باشند و خودشان بتوانند گرداننده اقتصادی باشند.
برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
من دو فرزند دارم که هردویشان دختر هستند. برایشان آرزو دارم روزی که آنها بزرگ میشوند، مانند دختران دیگر کشورها بتوانند دور از هرگونه ترس و دغدغه به صورت راحت به هرجایی که میخواهند سفر کنند و بتوانند به آنچه به عنوان آرمان در زندگی دارند، مثل هر انسان دیگری در صورتی که تمام تلاششان را به خرج بدهند، برسند؛ خواه آرمانشان داشتن یک نقش به عنوان گرداننده عرصه اقتصادی باشد، چه در عرصه سیاسی یا گرداننده امور مدنی جامعه. امیدوارم در این راستا هیچ مانع و هیچ خط قرمزی در اطرافشان وجود نداشته باشد که از طرف دیگران و جامعه برایشان کشیده شده باشد.
در حوزه خصوصی و عمومی برای دفاع از حقوق مدنی و سیاسی و فرهنگی چه فعالیتهایی انجام دادهاید؟
من صاحب خانواده هستم و دو فرزند دارم و رفتارم در داخل خانواده به عنوان فرد یک جمع، نه به عنوان حاکم جمع، این بوده که همین دغدغههای فکری ارزشمحوری که خواستهام در بیرون از خانه از آن دفاع کنم، جایگاه خود را داخل خانواده هم پیدا کند. البته دیدگاههای متفاوتی وجود دارد و همه دیدگاهها باید مورد احترام قرار بگیرد.
***********
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است .