عزیز رفیعی، فعال حقوق بشر: نتوانسته ایم آسیب شناسی دقیقی از افغانستان ارائه کنیم

15/05/2014
کارزار مبارزاتی
en fa

عزیز رفیعی در کابل متولد شده و سالهاست که در زمینه حقوق بشر بویژه موضوع قربانیان فعالیت می کند، او معتقد است که «فضای دموکراسی ایجاد شده در دوران جدید، نوعی از همدیگر پذیری، شناخت متقابل و همزیستی مسالمت آمیز را در افغانستان ایجاد کرده که برای من خیلی دلپذیر است. مثلاً وقتی شما می بینید کسانی که یک زمانی دشمن همدیگر بودند و حالا در کنار هم ایستاده اند، پیامی بسیار قوی در خود دارد.»

photo by Armanshahr/OPEN ASIA / Matthieu Hackière

لطفا خودتان را معرفی کنید.
من در کابل متولد شده و در دانشکده مهندسی( انجنیری) دانشگاه کابل تا درجه فوق لیسانس تحصیل کرده ام. البته برای ادامه تحصیل به هند رفتم اما به دلیل مشکلات اقتصادی نتوانستم در این زمینه موفق بشوم. پس از بازگشت به وطن برای یک مدت طولانی در مسلک انجنیری کار کردم و طرح های مشخصی در زمینه سدسازی در ولایت های مختلف از جمله در بامیان، بلخ، تخار و بدخشان برای پروژه های بند های آبی برق به راه انداختم.
در دهه هفتاد با توجه به جنگ داخلی در شهر کابل و مصیبت جنگ های میان مجاهدین، فکر کردم که افغانستان بیشتر از این که به فعالیت های انجنیری نیاز داشته باشد، به فعالان اجتماعی نیازمند است. به همین دلیل فعالیت خود را از حوزه تخنیک و انجنیری به مسایل اجتماعی تغییر دادم و شروع به کار با نهاد های مدنی و به خصوص نهادهای حقوق بشری و مدافعین حقوق بشر کردم.
من فعالیت هایم را از بحث قربانیان جنگ آغاز کردم و بعد به خانواده های قربانیان، گروه های قربانی، محلات قربانی، اقوام قربانی و بعد به رهبران قربانی پرداختم. البته تهدید بسیار جدی بود و محدودیت بسیار بالا و امکانات بسیار بسیار اندک. آن زمان بحث حقوق بشر و گفتمان حقوق بشر بحث های غیرممکنی به نظر می رسید، برای کسانی که به مسایل اجتماعی فکر می کردند، یک رویا بود و برای کسانی که نظامی فکر می کردند یک وحشت.
بعدها با مطرح شدن مسایل حقوق بشری در زمان طالبان جامعه جهانی تا حدی گفتمان حقوق بشر را در افغانستان مطرح کرد که اولین جوانه های آن در پیشاور پاکستان زده شد. یعنی اولین سرمایه گذاری ها روی مسئله حقوق بشر در افغانستان روی مسایل پرداخت به قربانیان مطرح شد که نمود اول آن ایجاد پناهندگی های گسترده برای گروه های قربانیان بود. اثر دوم آن سرمایه گذاری برای به وجود آمدن نوعی اصطلاحات حقوقی در پاکستان بود که در آن زمان مجله ای به اسم تعاون توسط مرکز تعاون چاپ می شد که اولین گفتمان های حقوق بشری را آغاز کرده بودند.
با ایجاد یک انجمن دیگر به اسم انجمن همکاری برای صلح و همبستگی، بعضی مسایل دیگر مانند صلح پروری و یا صلح آوری و منازعه زدایی مطرح شد که به نظرم برای اولین بار در آن زمان این مسایل برای افغانستان مطرح می شد. من تمامی گذشته ی خودم را در خدمت نهاد های مدنی، فعالان مدنی و مردم افغانستان قرار داده ام، تا به خود و خانواده ام. در کتابی که در ارتباط با تجربه حد اقل ده یا دوازده ساله ام با جامعه مدنی افغانستان نوشته ام، این کتاب را به خانواده ام اهدا کرده ام. زیرا در این چند سال من اصلاً وقتی را به آنها اختصاص نداده ام و معذرت خواهی کرده ام.

یک خاطره از نقض حقوق بشری خودتان که در زندگیتان تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
همچنین در جنگ های داخلی متاسفانه من خانمم را از دست دادم و پسرم معیوب شد و در ضمن خودم هم در درگیری های بین گروهها در کابل مجروح شده ام و همه دار و ندار خانواده ام تاراج شد، از جمله چند جلد کتاب دست نویس ام که سالها برایش زحمت کشیده بودم به یغما رفت.

مهم ترین دستاورد دوران جدید چه بوده است؟
به نظر من در دوازده سال گذشته دستآورد های بسیاری حاصل شده است اما متاسفانه این دست آورد های بزرگ به خاطر یک سری از ناملایماتی که در نظام سیاسی و اداری افغانستان وجود دارد، کمتر قابل اعتماد می شود. بزرگترین دست آوردی که در افغانستان وجود دارد، آزادی بیان است و دسترسی به امکانات رسانه ای و اطلاعات و معلومات. با وجودی که ما قانون دسترسی به اطلاعات را نداریم اما نوع اطلاعاتی که اکنون در دسترس مردم افغانستان قرار دارد، در طول تاریخ افغانستان در هیچ نظام سیاسی گذشته تجربه نشده است. نوع آزادی بیانی که وجود دارد در هیچ یک از نظام های گذشته افغانستان و حتا دهه دموکراسی تجربه نشده است. ما به نوعی از حقایقی در افغانستان رسیده ایم که در گذشته ها به عنوان راز نگهداری می شد. به طور مثال: مسایلی مربوط به گروه بندی های سیاسی در افغانستان همیشه یک راز بود، حکومت داری همیشه در افغانستان یک راز بود، نظام سازی در افغانستان همیشه یک راز بوده؛ اما امروز همه این ها برملا شده است.
دست آورد بزرگ دیگر همکاری افغانستان با جامعه جهانی است که به نظر من در هیچ یک از دوره های گذشته افغانستان به این میزان با جهان در تعامل نبود. دست آورد سوم هم نوعی از مسئولیت پذیری شهروندی در افغانستان است. در حال حاضر نوعی از گرایش ها به خاطر مالکیت بر پروسه ها و فرایند ها در افغانستان مطرح می شود و یک نوع مسئولیت پذیری شهروندی. چیزی که در گذشته ها به صورت قطعی وجود نداشته. مردم احساس می کنند که می توانند گردانندگان اصلی سرنوشت خود شان باشند. به طور مثال در این چند سال گذشت اگر در کل کشور دو میلیون خانه ساخته شده باشد و هر خانه حد اوسط پنجاه هزاز دالر امریکایی خرچ برداشته باشد؛ این سرمایه گذاری بیشتر از سرمایه گذاری ای است که دولت افغانستان برای انکشاف افغانستان صرف کرده است.

چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان نوآوری و ابتکار مثبت ارزیابی می کنید؟
فضای دموکراسی که ایجاد شده، نوعی از همدیگر پذیری، شناخت متقابل و همزیستی مسالمت آمیز را در افغانستان ایجاد کرده که برای من خیلی دلپذیر است. مثلاً وقتی شما می بینید کسانی که یک زمانی دشمن همدیگر بودند و حالا در کنار هم ایستاده اند، پیامی بسیار قوی در خود دارد.

مهم ترین ترس امروز شما چیست؟
مهم ترین ترس من این است که ما نتوانسته ایم آسیب شناسی دقیقی از افغانستان ارائه کنیم و بحث های بسیار جدی و اساسی در ارتباط با مسایلی چون: نفوس افغانستان، شاخصها، اصول و خطوط اساسی برای منافع ملی، وحدت ملی و برای هویت ملی افغانستان ایجاد نشده است. بزرگترین ترس من این است که اگر در فرصت های بعدی باز هم نتوانیم این مسایل را ایجادکنیم، شاید حتی همین همدیگر پذیری ما ساختگی باشد و ساختگی بودن آن پیامدهای بسیار خطرناکی برای ما خواهد داشت.
در چند ملاقاتی که با افراد بلند پایه دولت و به خصوص شخص رئیس جمهوری داشتم مسئله احصائیه نفوس افغانستان را مطرح کردم. اگر ما یک احصائیه نفوس دقیق از افغانستان داشته باشیم، می توانیم به چند مشکل اساسی در افغانستان خاتمه دهیم. یکی امتیاز گیری قومی در افغانستان، دوم برنامه ریزی به تعداد افراد در افغانستان، سوم حل مشکل فقر در افغانستان که از عدم برنامه ریزی دقیق و اطلاعات دقیق در مورد آسیب دیده ها و مصیبت زده ها وجود دارد. مثلاً وقتی ما برنامه ملی انکشاف افغانستان را مطرح می کنیم؛ بسیار یک برنامه وزین و زیبا است اما ما نمی فهمیم که این برنامه برای چند نفر است. در تجربیات تمام جهان زمانی برنامه شما موفق می شود که به صورت مشخص بگویید که این برنامه مثلاً برای یکصد نفر طرح ریزی شده است.

سه چالش بزرگ ساختاری، اجتماعی و فرهنگی پیش روی افغانستان چیست؟
بزرگترین مشکل ساختاری در افغانستان اعتماد و اعتقاد به نظم سیاسی و ساختار های آن است. وقتی شما نظام سیاسی افغانستان را بنا بر مصلحت ایجاد می کنید، بدون شک کار مصلحتی جوابگو نیست. بدین معنا که شما مصلحت را در قدم نخست قرار می دهید و قانون را بعد از آن. اگر قانون گرایی و قانونمند بودن در صدر جدول قرار بگیرد، ما از مشکلات بسیار اساسی ساختاری در افغانستان بیرون می آییم. فعلاً در افغانستان بزرگترین چالش گسترده شدن فرهنگ معافیت است. فرهنگ معافیتی که دقیقا و تنها برای زمامداران، زورمندان و برای مافیا وجود دارد. قانون درباره کسانی تطبیق می شود که به مراتب آسیب پذیرتراند تا کسانی که نقض قانون می کنند. مثلاً وقتی فرزند یک وزیر کسی را به قتل می رساند یک روز هم زندانی نمی شود ولی شخص دیگری که تنها متهم به قتل است، پنج سال را در زندان می گذراند و در این مدت حتا از این شخص تحقیق هم نمی شود. چون کسی که کشته شده زورمند است و کسی را که مشکوک است پنج سال در زندان انداخته است. حتا بسیاری افراد اکنون در زندان های شخصی افراد زورمند زندانی هستند. به نقل قول از یکی از دوستانم از زبان شخص رئیس جمهور می گویم که در سال ۲۰۰۶ گفته بود که در کابل تنها ۲۳ زندان شخصی اراکین دولتی وجود دارد.
در بحث اجتماعی، بحران اعتماد بسیار گسترده است. بحرانی که مسبب آن حکومت افغانستان است. همچنان که در بالا یادآور شدم، مثلاً در بحث انتخابات اقوام به عنوان بوری (گونی) های رأی از یک نامزد به نامزد دیگر انتقال داده می شوند. گرچه بعضی ها این مسئله را به نام بانک رأی یاد می کند اما باور من این است که درون بانک یک نوع تحرک مکانیزم وجود دارد. اما در بوری ها هیچ نوع تحرکی وجود ندارد. در حال حاضر از اقوام افغانستان به مثابه بوری های رأی استفاده می شود نه به عنوان شهروندان آگاه و سیاست مدار و شهروندان مسئول به خاطر ایجاد یک نظام سیاسی در افغانستان.
البته جنگ و مصیبت داخلی چند بحران بسیار گسترده را به وجود می آورد. اما یکی از حوزه هایی که در جنگ ها و به خصوص جنگ های داخلی متضرر می شود حوزه فرهنگی است. به همین خاطر هم است که در تمام کشور های درگیر جنگ یک فرهنگ جنگی حاکم می شود و دوامدار هم می شود. مثلاً در گذشته افغانستان اگر از افرادی که نسبت به بعضی قضایا خیلی خشن برخورد کردند یاد کنید، یک نوع هراس اجتماعی و انسانی در ذهن تان خطور می کند و تکان می خورید. مانند قضیه کشته شدن ۵هزار و یا زمانی که پس از ششم جدی ۱۳۵۷ تلویزیون وقت اعلام کرد که ما در حدود یکصد هزار قاب ساعت را از زندان پلچرخی و ریاست تحقیق جمع آوری کردیم و این مربوط می شود به کسانی که متاسفانه دیگر در جمع ما نیستند. اگر خانواده ها توان شناسایی این ساعت ها را دارند و از روی ساعت می خواهند دوستان شان را بشناسند، بیایند و این ساعت ها را بگیرند. بعد بنا بر ملاحظات سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان نتوانست این ساعت ها را در انظار عامه قرار بدهد تا مردم پدران، خواهران، برادران و دوستان شان را شناسایی کنند. من امیدوارم که این ساعت ها هنوز هم وجود داشته باشد که روزی مردم افغانستان بتوانند آن را به عنوان یکی از بانک های شناسایی قربانیان بررسی کنند.
وابستگی فرهنگی بزرگترین مصیبت جامعه است. متوجه باشید که در افغانستان امروز یک نوع زبان جدید بازار ایجاد شده است و زبان های محلی خودمان را سرکوب و به بحران تیدیل کرده است. همه زبان ها همیشه رشد طبیعی می خواهند نه رشد مصنوعی. همیشه این ثابت شده است که رشد مصنوعی برای زبان خیلی مضر تمام می شود.

آیا جامعه امروز افغانستان اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب(مدارس) دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
من نمی خواهم یک شعار قدیمی و ورشکسته را تکرار کنم که تاریخ به عقب باز نمی گردد؛ ولی می خواهم این را از قول دیمقراتیس فیلسوف بزرگ یونانی بگویم که زمان به عقب باز نمی گردد.
سوال شما با یک سوال بسیار خوب می تواند جواب خود را دریافت کند و آن این که: آیا کسی حاضر است امروز با مرکب به زیارت حج برود؟ معلوم است که جواب منفی است. هیچ امکان ندارد که شما در عصر تکنالوژی اطلاعات و معلومات زندگی کنید و فن آوری بر روان شما حاکم باشد و مکتب ها بسته شود

آیا موردی از نقض حقوق بشری یکی از اعضای زن خانواده و یا آشنایان به یاد دارید؟
به یاد دارم که در سال ۱۳۶۱ خواهر من که دانشجوی دانشکده طب بود، متاسفانه توسط دستگاه وقت زندانی شد و بعد تحت فشار قرار گرفت که به حزب دموکراتیک خلق بپیوندد و چون خواهرم نمی خواست عضو حزب شود مجبور به ترک تحصیل شد و اول به یکی از ولایات و بعدا به یکی از کشور های همسایه پناهنده شد تا بتواند به تحصیلات خود ادامه دهد.

سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصه های اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را چه می دانید؟
بزرگترین عامل بازدارنده مشارکت زنان در افغانستان محافظه کاری حاکم بر مسایل اجتماعی است. فرهنگ محافظه کاری در افغانستان یک فرهنگ سنتی است. یعنی محافظه کاری به مثابه یک روش تمام عیار در نظام سیاسی و اجتماعی افغانستان حاکم است. یعنی سیاستمدار محافظه کار است، ملا محاظه کار است، دانشمند محافظه کار است، فعال مدنی محافظه کار است و مصلحت گرایی و محافظه کاری یک سنت بسیار دیرینه و نوعی فرسایشی و حاکم بر فرهنگ است.
عامل دوم بازدارنده عامل آگاهی جنس مخالف است. شما متوجه باشید که هزار و چهار صد سال است که قرآن کریم حکم صریح برای دادن میراث به زنان دارد. یعنی بر اساس حکم قرآن کریم کسی که میراث زنان را نمی دهد؛ گناهکار است. ولی از آنجا که بحث های متعدد فرهگ و اجتماعی و رسوم و عادات و سنت گرایی وجود داشته به نوعی از محافظه کاری می انجامد که زنان از حق ارث شان در همه ۱۴۰۰ سال گذشته محروم باشند و خود زنان هم به خاطر نداشتن آگاهی متاسفانه نتوانسته اند حق خود را بخواهند.
عامل سوم فقر اقتصادی است. به طوری که زنان به مثابه وسایل کار در خانواده ها به صورت دوامدار مورد استفاده قرار می گیرند. شما متوجه باشید که زنان مجبورند یک ساعت قبل از مردان از خواب بلند شوند و خدمات خود را ارائه کنند و یک ساعت بعد از مردان خود هم بخوابند. یعنی حد اقل دو ساعت بیشتر از مردان خانواده کار می کنند. و کار زنان در خانواده ها کار پنهان است. بدین معنا که هیچ وقت برای کار زنان بازار خریدی ایجاد نشده است. مثلاً وقتی یک زن، خانه دار و بیکار است، در حقیقت این زن به مراتب بیشتر از مردی که کار می کند؛ زحمت می کشد.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
دختر بزرگم دانشجوی سال چهارم دانشکده اقتصاد است. آرزو دارم متکی به خودش باشد. یعنی دیگر به خاطر مخارج روزمره اش نه به خانواده اش چشم داشته باشد و نه به شوهرش و خودش بتواند از یک درآمد حلال و موجه و منظم برای خودش زندگی بسازد و برای خودش کار کند و زحمت بکشد. آرزوی دوم این است که دخترم آگاهی و توانایی درک مسایل اجتماعی و فرهنگی خودش را داشته باشد. و مطمئن هم هستم که انشاالله این توانایی را دارد.

در حوزه خصوصی و عمومی برای دفاع از حقوق مدنی و سیاسی و فرهنگی چه فعالیت هایی را انجام داده اید؟
در طول بیست و پنج سال گذشته حداقل در بالا بردن سطح آگاهی مردم از مسایل حقوق بشری فعالیت های بسیار گسترده ای را انجام داده ام. من حداقل بیشتر از دو هزار جلسه آموزشی برای گروه های جوانان، زنان و موسفیدان دایر کرده ام. و به کمک همکارانم به بیشتر از یازده میلیون نفر در ارتباط به مسایل حقوق مدنی-سیاسی مانند انتخابات، حق اشتراک در انتخابات، حق رأی، حق مشارکت سیاسی، حق مشارکت در مسایل اقتصادی و حق دسترسی به امکانات اقتصادی افغانستان آگاهی داده ایم.
در ارتباط با ایجاد نهادها و شبکه های اجتماعی، ما بیشتر از یکصد نهاد را به صورت نهاد های مجموعی برای جامعه مدنی افغانستان ایجاد کرده ایم. یعنی ما در ایجاد یکصد نهاد و حتا بیشتر از پنجصد نهاد سهم مستقیم و غیر مستقیم داشته ایم.
در مورد قانون گرایی و یا گرویدن به قانون جلسات بسیار بزرگ دادخواهی در سطح محلی، ولایتی، ملی و جهانی داشته ایم. یعنی در کنفرانس های بین المللی پیام های بسیار جدی به جامعه جهانی، به حکومت افغانستان و به سیاست گذاران مسایل افغانستان داده ایم. بیشتر از دوهزار مصاحبه از طریق رسانه ها، مطبوعات چاپی، صوتی و تصویری داشتم که خوشبختانه تأثیر و پیامدش هم بسیار خوب بوده. یعنی توانسته ام تا یک حدی مسئولیت خود را ادا کنم. من بسیار موفق و خوب نبوده ام ولی بد هم نبوده ام.
در حوزه خصوصی من یک خانواده بسیار کوچک دارم، کودکانی دارم و خانم بسیار مهربانی دارم که توانسته ام یک مقدار فضای خانواده خود را مدنی نگه دارم و فکر می کنم که کودکان و خانواده من و در مجموع خانواده کلان و کلانتر من از این فضای مدنی خیلی لذت می برند و من فکر می کنم که توانسته ام بحثی را دردرون خانواده کوچک خودم و یک کمی در خانواده گسترده تر خودم مانند پدر و پدرکلان خودم و از همسرم فضایی را ایجاد کنم که نوعی از گرایش و تفاهم برای کار ها و تصمیم گیری های مشترک و نوعی روابط مشترک با بیرون از این خانواده و داخل خانواده ایجاد شود.
در حوزه خصوصی دوست هایی که من با آن ها رفت و آمد خانوادگی دارم، از مرز تمامی اقوام افغانستان می گذرد. یعنی من در تمامی ولایات افغانستان خانواده هایی را دارم که آن ها با خانواده من رابطه دارند. می خواهم بگویم که رابطه من یک رابطه محض خویشاوندی نیست؛ بلکه رابطه دوستی ای است که این دوستی بر مبنای ارزش هایی استوار است که بر ارزش های والای انسانی مانند همدردی اجتماعی، همدردی انسان، نوعی تفاهم و صحبت و گفت و گوی اجتماعی، نوعی رابطه داشتن و کمک کردن یکدیگر، نوعی رسیدگی به یکدیگر و نوعی از درک همدیگر تأکید می کند.
امروز نسل جدید افغانستان بزرگترین پتانسیل یا ذخیره تحرک برای آینده افغانستان است و خوشبختانه این نسل نسبت به تمامی نسل های گذشته افغانستان، بیشتر نسبت به آینده خود خوشبین است. وقتی دوران جوانی خودم به یادم می آید جز یک نوع یأس اجتماعی که بر من حاکم بوده چیز دیگری را از آن دوران به یاد ندارم و وقتی این را با نسل کنونی مقایسه می کنم و نسلی که می بینم کاملاً نسبت به آینده خود امیدوار است و می اندیشد و فکر و تلاش می کند خیلی لذت می برم. من فکر می کنم که آینده از آن افغانستان است، آینده از آن مردم افغانستان است، وضعیت سیاسی منطقه به گونه ای پیش می رود که افغانستان به یک هسته مبدل می شود و این هسته نه تنها هسته انکشاف و توسعه برای منقطه خواهد بود، بلکه یک هسته ای برای وصل منطقه هم خواهد شد.

*********

شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است .

بیشتر بخوانید