فاخره موسوی: زن افغان هنوز در کما به سر می برد به ویژه نسل مادران مان که رنج بسیار کشیده اند و تجربه ای جز جنگ و وحشت ندارد

14/04/2014
کارزار مبارزاتی
en fa

فاخره موسوی، دانشجوی دکتری در رشته علوم سیاسی، این روزها در دانشگاه لیون فرانسه مشغول تحصیل است. او بی هیچ رودربایستی از جامعه کنونی افغانستان و فرهنگ مردسالارانه اش انتقاد می کند، اما در تحلیل هایش به گذشته نیز توجه دارد؛ گذشته ای که حوادث اجتماعی و سیاسی ای را پشت سر گذاشته که نتیجه اش نسلی از زنان و مادران را به سکوت وادار کرده است. به نظر او، امروز نسل دختران تحصیل کرده با دیدن این موانع جا خالی نمی کنند و مصمم تر از گذشته هستند برای حرکتی رو به جلو. او در این گفت و گو دیدگاههای خود را از زاویه زنی می گوید که همیشه در مهاجرت بوده و تجربه ای متفاوت از زنان سرزمینش را پشت سر گذاشته است.

photo by Armanshahr/OPEN ASIA / Matthieu Hackière

لطفا خود را معرفی کنید.
فاخره موسوی هستم متولد کابل. اما در اصل از خانواده ای پارسی زبان در شهر قندهار ساکن بازار هرات هستم. از کودکی به ایران مهاجرت کردم و در ایران تحصیلاتم را انجام دادم. لیسانس حقوق و علوم سیاسی از دانشگاه آزاد مشهد دارم، فوق لیسانس را در دانشگاه تربیت مدرس گذرانده ام و مشغول تحصیل در دوره دکتری در مرکز مطالعات علوم سیاسی دانشگاه لیون دو در فرانسه هستم.

لطفا یک یا دو خاطره مهم که در ان حقوق فردی شما نقض شده و در زندگی شما تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
به عنوان کسی که در مهاجرت زندگی کرده، نکات بسیاری وجود دارد که می توان جزء ضایع شدن حق قرار داد. مثلا حق رفتن به مدرسه و رعایت حق تحصیل ، به خصوص در مورد مهاجرینی که هیچ وابستگی به گروه خاص نداشتند. یکی از خاطرات تلخی که دنیای زنانه را به من معرفی کرد؛ حجاب بود که هر گاه اطرافیانم و یا نزدیکانم می خواستند مرا تحت فشار قرار بدهند مرا به داشتن حجاب حتی در منزل شخصی و یا اتاقی که خودم سکونت داشتم، توصیه می کردند. حتی اشاره مادرم به این که روسری ام را درست کنم مرا آزار می داد. این کار را اکثر زنان اطراف هم می کردند و حتی همسایه هایی که برای مناجات به منزل ما می آمدند با سخنانشان درباره حجاب سعی می کردند مرا سرکوب کنند. مساله حجاب در دنیای زنانه من سرکوبی بود که کام مرا در زندگی شخصی ام تلخ می کرد.

سه دستاورد مهم این دوران (جدید) چه بوده است؟
منظور از دوره جدید اگر دوره پست طالبان است. برای من دوره نگرش دوباره، تلاش برای تغییر و از همه مهمتر باز سازی است. البته برای کسی مثل من که روانشناسی اجتماعی را نیز مد نظر دارد دوره تزلزل اخلاق سنتی که منشی روشنفکرانه داشته است در برخورد با وضعیت جدید هم هست.

چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و شما آن را به عنوان یک نوآوری، ابتکار مثبت و خوب ارزیابی می کنید؟
دوره جدید درسهای زیادی را برای نسل من به ارمغان آورده است. معمولا اخبار روز را پی گیری می کنم و می بینم که در شیوه زندگی مردم تغییر چشم گیری حاصل شده است. بسیاری از مردم در شهرها با پدیده ای مثل اینترنت و ارتباطات آشنا شده اند. مردم در اقصی نقاط کشور سعی می کنند از طریق رسانه ها از اتفاقاتی که می افتد با خبر باشند. چند روز پیش حفیظ شریعتی به ولایتش که واقع در ولایات شمالی افغانستان است، رفته بود. در بین عکس ها دیدم یک دستگاه دیش ماهواره در خانه روستایی شان نصب است. این نشان می دهد پدیده تکنولوژی ارتباطات راه خود را به خانه های روستایی هم باز کرده است. بسیاری از جوانان و دانشجویان را در کابل می بینم که از اینترنت استفاده می کنند و اطلاعاتشان به روز است. به مهارت هایی مشغولند که بسیار نو است و این دلگرمی بزرگی است.

مهمترین ترس امروز شما چیست؟
شاید قابل باور نباشد اما من هیچ ترسی ندارم. هیچ کدام از شرایطی که در افغانستان یا جاهای دیگر بر من حاکم بوده است مرا نترسانده است. تنها نگرانی من مساله نخبگان سیاسی و سرنوشت مردم است. مردم افغانستان تجربه های سیاسی مختلفی را پشت سر گذاشته اند و امیدوارم به زودی نخبگان سیاسی ای وارد صحنه شوند که عقل گرایی را سرلوحه زندگی سیاسی افغانستان قرار دهند.

چالش های بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
شما بهتر می دانید که چالشهای امروز افغانستان در تمام سطوح بی شمارند. به نظر من بزرگترین مساله ای که در زندگی مردم افغانستان می تواند چالش زا باشد عدم آموزش است. ما باید رفتارهای سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی را بیاموزیم. همه ما گرفتار توهم و جوی هستیم که ما را به اطرافیانمان بی اعتماد می کند. در این بین عدم تداوم امنیت نقش به سزایی دارد. حتی در بین افرادی که در سطح کلان تصمیم گیری حضور دارند این فضا وجود دارد. عدم اعتماد باعث ناپایدار شدن تصمیمات کلان سیاسی ، اقتصادی و اجتماعی شده است. هر کسی از راه می رسد سهمی بر می دارد به خاطر این که اطمینان ندارد که فردایی باشد تا او بتواند از این سهم به نفع خودش استفاده کند. پر واضح است که وضعیت متزلزل باقی می ماند.

آیا جامعه امروز افغانستان، اجازه خواهد داد که دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و حذف زنان از زندگی اجتماعی تکرار شود؟
همه چیز امکان دارد. اما جامعه افغانستان به راستی تغییرات زیادی کرده است. هفته پیش مطلبی از جامعه شناس معاصر فرهاد خسروخاور می خواندم درباره حضور زنان در سطح جامعه که نوشته بود بااینکه مردان سخن از آزادی زنان و حضور اجتماعی زنان می زنند در حالی که خودشان هنوز علاقه چندانی ندارند که تن به این مساله بدهند. تردید مردانه خود مانعی بزرگ برای زنان و دختران جامعه افغانستان است. از سوی دیگر با وجود همه موانع موجود، زنان افغانستان به خصوص قشر تحصیلکرده را مصمم تر از گذشته می بینم. در گذشته اگر سیاست سکوت بود حالا به حرکت تبدیل شده است. این حرکت شاید که عامل موثری باشد برای این که دنیای مردانه و مردسالارانه افغانستان را به تغییر وادار کند.

خاطره ای که در آن حقوق انسانی یکی از اعضای زن خانواده شما نقض شده؛ تعریف کنید.
برخی از خاطراتی که دارم، از دیدگاه من شاید ضایع شدن حق باشد اما چون خودشان این باور را ندارند من نمی توانم آن را به عنوان خاطره ای بیان کنم. اما در زندگی ام یک حسرت غیر قابل جبران دارم اینکه تمام استعداد و توانایی های مادرم توسط برادرش ضایع شده است. مادرم همیشه حسرت می خورد برادرش او را از ادامه تحصیل باز داشته است؛ در حالی که دختری بسیار با استعداد بوده است. مادرم از درس باز داشته شده است. در حالیکه هم کلاسی هایش که شاید مانند او هم نبودند توانسته اند تحصیلات عالی داشته باشند. در زندگی شخصی اش حق انتخاب از او سلب شده است. توانایی هایش را دیگران به خدمت گرفته اند و حق انسانی مادرم به راستی ضایع شده است. مادرم دیگر به خودش فکر نمی کند. در تمام حوزه های زندگی اش فقط به دیگران کمک می کند و آرزوهایش را به یاد نمی آورد.

سه عامل بازدارنده موثر ساختاری از نظر اجتماعی و فرهنگی در برابر مشارکت زنان در سطوح مختلف چیست؟
متاسفنه تنها به سه عامل نمی توان بسنده کرد. اما سعی می کنم مهمترین ها را بیان کنم. در مرحله اول بزرگترین مانع، خود زن افغان است. یک زن افغان هنوز در کما به سر می برد. خیلی چیزهای دیگر است که برایش در این کما مورد توجه است تا تغییر و حق خواهی. نسل گذشته و نسل مادر جامعه هستند که در این کمای عجیب به سر می برد که او را از هر نوع حرکتی باز می دارد. حوادث اجتماعی و سیاسی نیز او را مجبور کرده است که احتیاط کند. نسلی که تن به خطر نمی دهد. رنج بسیار کشیده است و تجربه ای جز جنگ و وحشت ندارد. متاسفانه این نسل مادر، نقش بازدارنده مهمی در جنبش نسل دوم زنان افغان دارد. تجربه های مادر، دختر را بسیار تحت تاثیر قرار می دهد. فرهنگ و اجتماع نیز سلطه مردانه را باور کرده اند. از دیدگاهی دیگر این سلطه درونی شده است. در تمام تار و پود جامعه ریشه دوانده است. در اجتماع مردان ترجیح می دهند که شریک اجتماعی شان یک زن نباشد. نگاه از بالای مردان به زنان در جامعه مشکل بزرگی است که تنها با آموزش رفع می شود. اما در افغانستان چه کسانی آموزش می دهند؟ خود آموزش مرد سالارانه است. تقسیمات اجتماعی با دیدگاهی مردانه آموزش داده می شود. مادری که به ما آموزش می دهد؛ وظایفی سنتی به عهده دارد. مادری نیست که هم نقش اجتماعی برجسته ای داشته باشد و هم در خانه نقش مرکزی را ایفا کند. پدر نقش قهرمان را بازی می کند و همه تصمیمات را پدر می گیرد. قوانین نیز به شدت مردسالارانه تنظیم شده اند. حتی زنانی که در سیاست سهم دارند ترجیح می دهند نگرشی مردانه به مسائل داشته باشند.اگر تصمیمی ضعیف به نظر برسد تصمیم زنانه خوانده می شود نگرش به زن، نگرشی از دیدگاه ضعف و ناتوانی است.

سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
من فقط می توانم روی خواسته قشر خاصی از زنان مانور بدهم. زنانی که تحصیلکرده اند و منشی روشنفکرانه دارند. این زنان خواهان عدالت و برابری در همه سطوح اجتماعی، سیاسی و فرهنگی هستند. خواهان منشی عدالت خواهانه در قوانین اساسی حاکم در افغانستان هستند. از همه مهمتر در نسل جدید ، زنان خواهان عدالت جنسی و رفع تبعیض در تمام سطوح جامعه هستند.

منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق زنان چه کسانی هستند؟
من منبع قابل اعتمادی سراغ ندارم. همین نهادهایی که از حقوق زنان دفاع می کنند خودشان منشی مردسالارانه دارند. یعنی خودشان سلطه مردانه را پذیرفته اند. اگر فردا حمایت های بین المللی نباشد امکان دارد همین دو قدمی هم که برای حمایت از زنان بر می دارند دیگر بر ندارند. مدتی پیش در نشست مربوط به کنوانسیون رفع همه اشکال خشونت علیه زنان در ژنو با زنانی روبرو شدم که تمنا داشتند قدرت های خارجی از آنان حمایت کنند وگرنه آنها قادر به ادامه نخواهند بود. برای حقوق زنان در افغانستان حتی بودجه مشخصی در نظر گرفته نمی شود و اگر هم گرفته می شود همان سازمان های خاص دریافت می کنند که منش آنها با منش کسانی که در راس هست متفاوت نباشد. جامعه مدنی برای حقوق زنان شکل گرفته است اما هنوز قدرت بسیج نیروهای اجتماعی برای احقاق حق زنان ندارد. هنوز هم به زمان نیاز است و امید به نسل آینده ای است که به میدان بیاید و انقلابی صورت بدهد برای کسانی که هنوز توانایی این را در خود نمی بینند که روی پای خود بایستند و خواهان تغییر شوند.

برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
من فرزندی ندارم. اما اگر داشته باشم چه پسر و چه دختر آرزو دارم که او را با مساوات در همه عرصه ها آشنا کنم. آموزش وقتی به پسر حق بیشتری می دهد نمی تواند برای دختر حقی قائل باشد و او را همیشه جنس دوم به شمار می آورد. اگر روزی دختری داشتم به او خواهم آموخت که او غیر از تفاوت های جسمی هیچ تفاوتی با دیگری ندارد.

با توجه به مطالبی که بیان کردید، خودتان در حوزه فعالیت های اجتماعی، حرفه ای و یا خصوصی خود چه اقداماتی برای رفع تبعیض یا احقاق حق انسانی اطرافیانتان انجام داده اید و یا انجام خواهید داد؟
در حوزه کاری ام تمام تلاشم را کرده ام که چالش های امروز جامعه زنان در افغانستان را با روشی عقل گرایانه معرفی کنم. جامعه افغانستان را همان گونه که هست بشناسم و از هر گونه پیش داوری دوری کنم.

اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید.
صحبت خاصی ندارم به جز این که برای زنان افغانستان آرزوی بیداری در حوزه فکری و ثبات قدم در حوزه عمل دارم.

**********

شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است .

بیشتر بخوانید