Photo ; Jawad Darwaziyan / Matthieu Hackière
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
در ۳۰ حمل سال ۱۳۶۰ در کابل به دنیا آمدم. دوره کودکی را در افغانستان سپری کردم و همهاش را در مسافرت از این ولایت به ولایت دیگر بودم. وقتی در رژیم گذشته جنگها تند پیش رفت، من هم مثل بقیه مردم نتوانستم درسم را در افغانستان به پایان برسانم. از طرف دیگر گاهی در کابل مکتب میرفتم و گاهی در بغلان. برای همین ادامه درسم را در انگلستان پیش بردم. آنجا مکتب را تمام کردم و شامل کالج شدم. بعد در ازبکستان در یک دانشگاه انگلیسی از رشته حقوق فارغ شدم. بعد از فراغت خواستم مدت کوتاهی برای تجربه کاری در افغانستان زندگی کنم تا آمادگی برای ورود به ماستری داشته باشم. بالاخره وضعیت، مرا به پارلمان کشانید و امسال سومین سال کار من در پارلمان است. در آغاز به کمیسیون امور زنان، حقوق بشر و جامعه مدنی پارلمان ثبت نام کردم و بعد از مدتی به کمیسیون مصئونیت وکلا رفتم و تا اکنون همان جا هستم.
یک یا دو خاطره مهم را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگیتان تاثیرگذار بوده، تعریف کنید.
به باور من ما به صفت انسان در این کشور هر روز مشکل داریم، چه مرد و چه زن. برخورد ما در تقابل با چالشهایی است که زندگی ما را تعریف میکند. برعلاوه چالشهای روزمره زندگی، نام زن با تبعیض پیوند خورده است. زمانی که کودک بودم، تفاوتهای جنسیتی را درک نمیکردم، اما از تعریف و برخورد دیگران نسبت به خودم چیزهایی احساس میکردم. هر دیدگاهی علیه یک زن بزرگسال، مستقیم یا غیرمستقیم به یک دختر بر میخورد؛ حتی اگر کودک باشد و این مرحله زندگی را تجربه نکرده باشد، پیشاپیش در ذهنش آماده مواجهه با افکار زنستیزانه است. در کودکی برادرم به من میگفت: من همراه با رفیقانم بیرون میروم، شطرنج بازی میکنم، تفریح میکنم و…. . میخواست به من بگوید تو این کارها را نمیتوانی انجام دهی و باید قبول کنی که بین مرد و زن تفاوت بسیار زیاد است. میخواهم تأکید کنم که از آغاز تا انجام زندگی افکار و دیدگاههای تبعیضآمیز را هر روز در زندگیمان میبینیم و تنفس میکنیم. در تمام زندگی با چالشهایی روبهرو بودم؛ از زمانی که مادرم مرا به دنیا آورده با وصفی این که خودش زن است، ولی دیدگاههای سنتی و تعریفی که از زن داشت، دنیا را قسم دیگر برایم تعریف میکرده است. اگر درس خواندم یا کار کردم، در هر مرحله زندگی سختیهایی را تجربه کردم که از سختیهای انسانهای دیگر بیشتر بوده است. چون همیشه میگفتند: به حیث یک دختر مواظب خودت باش! اگر به اندازه تنبیهی که دختران میشوند مردان هم شوند مشکل ما حل است. چون اجتماع به شدت سرکوب کننده است؛ برای افکار انسانی، مساوات، حقوق زن و امثال آن بسیار فاصله وجود دارد. هر روزی که در صحنه سیاست هستم، شاهد قید و بندهای سنتی هستم. سیاست با قدرت آغشته است و بدبختانه سیاست افغانستان از قدرتهای سنتی برخواسته است. حتی برای خندیدنم حد تعیین کردهاند، ولی یک مرد اجازه دارد هر قدر که میخواهد بلند بخندد.
سه دستاورد مهم این دوران (جدید) چه بوده است؟
یکی از مهمترین دستاوردها، گفتگو راجع به مسأله زنان و حقوق زنان بوده است. دستاورد دوم مطبوعات است و سوم انتخابات. اما من به این باورم اگر یک زن در شورای دادگاه عالی شامل می شد این زمینه فراهم می شد که زنان از حقوق انسانی و اسلامی خود استفاده کنند. قدرتمندان امروز برای ما یک لایه از قدرت را دادهاند و سایر لایهها را نگه داشتهاند. که این بخش کوچک را هم در اثر فشارهای بینالمللی قبول کردهاند. در حالیکه زن افغانستان در سرزمین افغانستان دردهای خود را تجربه کرده است و مبنی بر این قربانی شدنها، حق خود را میخواهد. حق گرفتن زمانی تعریف واضح میتواند داشته باشد که زن بتواند در هیأت عالی دادگاه عالی کشور حضور داشته باشد و قوانین افغانستان را مبتنی بر دیدگاههای زنانه خود و نیازمندیهای زنان تأمین کند. در حال حاضر زنان را در هر بخش قدرت که شامل کردهاند، به شکل سمبولیک و نمادین است تا هر زمانی که دل قدرتمندان تأثیرگذار در سیاست خواست، بتوانند دولت را متهم به غیراسلامی بودن کنند و این را هم از زنان بگیرند.
به باور من تمام ارزشهایی چون آزادی بیان، مطبوعات و حقوق زن (برابری مساواتی و جنسیتی) که صحبت میکنیم، تمثیل آنها، از رای دادن مردم افغانستان آغاز میشود و قدرت را مردم تعریف میکنند. بعد از آن سایر نهادها تعریف خاص خود را مییابند. در دموکراسی افغانستان قدرت دهقان، نجار و گلکار افغانستان و زن افغانستان مساوی با رای یک قدرتمندی که شاید میلیونها نفر و میلیونها دالر را داشته باشد یکجا حساب میشود و این باید حفظ شود.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان یک نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
نمیتوانم دموکراسی را نادیده بگیرم. دموکراسی دروازه امید برای مردم است. اگر من در باره حقوق زن صحبت میکنم زمینه آن را دموکراسی به وجود آورده است. اگر دموکراسی نباشد، صدایی برای حقوق و مساوات وجود ندارد؛ چه برای جوانان، چه برای زنان، چه برای آزادی بیان یا هر ارزش دیگر. تمام این ارزشها برخواسته از مردمسالاری است و به وسیله قدرتمندانی که رای میگیرند تمثیل میشود که چنین سابقهای در گذشته افغانستان وجود نداشته است.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
ترس من دلسردی مردم از انتخابات است. ناامنی امروز یک بخشی از نگرانی مرا تشکیل میدهد، اما نگرانی اساسی من این است که اگر مردم فریب بخورند، دلسرد شوند و روز انتخابات به پای صندوقها نروند، خودشان قدرت خود را از بین برده و محکوم تاریخ و نسلهای آینده خواهند شد.
از نظر شما سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
آنچه در ساختار سیاسی افغانستان نگرانکننده است رشد نکردن سیستمهای دموکراتیک است. آنچه سیاست را فیلتر میکند و باعث عرضه خدمات برای مردم میشود، نهادسازی است. دموکراسی از طریق نهادسازی نهادینه میشود. متأسفانه در طول دوازده سال بیشتر به فرد توجه شد تا به نهاد. مثلا جرگههای سنتی زیر نامهای عنعنوی، صلح، مشورتی و غیره نگرانی دیگری است. جرگه اساسی در میان اوراق قانون خوابیده و جرگههای یکبارمصرف به تمثیل گماشته میشود. این حرکت باعث ضعف نهادها و قدرت بخشیدن به افراد است و خطرناک است. مجلس افغانستان به جای این که یک نهاد قوی باشد، در آنجا فرد است که پارلمان را به چالش میکشاند. اگر نهاد قوی باشد، وکلا نمیتوانند به جای آینده مردم به بازیهای سیاسی بپردازند. در بخش فرهنگ بزرگترین مشکل سنتگرایی و ذهنیت جنگی است که عدهای آن را با فرهنگ افغانی جابهجا میکنند. فرهنگ جنگ، فرهنگ ما نیست؛ جنگ، سنت بیبندوباری است که طی سه دهه ظالمها بر مظلومها تحمیل کردند. امروز باید این فضا را پاک کنیم و با فرهنگ پنج هزار ساله خود بر عمق مسأله وارد شویم و سه دهه جنگی را که فرهنگ ما را به خاک و باروت یکجا کرده است پاک کنیم.
فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
این برمیگردد به هوشیاری مردم. اگر تاریخ افغانستان بیشتر از این گواه خشونت علیه زن شود و رژیمی در آینده زیر هر نامی برای به حاشیه کشانیدن زن تمثیل کند، فکر می کنم باعث نابودی تمام مردم میشود. اگر فشار وارد میشود باید حد آن را متوجه باشیم. اگر زن افغانستان خشونتی بیشتر از آنچه تجربه کرده است تجربه کند، به معنای نابودی تمام زنان افغانستان است و نابودی زن باعث نابودی مرد است. اگر ما با این بیتوجهی و غفلت ادامه دهیم، باور کنید بعد از این نسلکشی به وجود خواهد آمد. وقتی جهل از حد بیشتر میشود و بینایی انسان تضعیف میشود بعد از آن مرحله نسلهای بعدی آن را بررسی میکنند. میخواهم مثالی از هیتلر بدهم. او در زمان حاکمیت خود، در حد یک بحث کارهایش مطرح بود، ولی وقتی به انتهای بیعدالتی رسید، نابود شد و امروز پرخراشندهترین بحث تاریخ قرن را با خود دارد.
باید جامعه در برابر این سناریو ایستاده شود. من به این باورم که مسئوولیت جوانان روشن و افکار روشن است که مقاومت کنند؛ باید سیاستمداران صدا بلند کنند، باید کتله وسیعی از مردم ایستاد شوند. جامعه مدنی و همه افرادی که در دوازده سال به عظمت و بزرگی دموکراسی با وصف عدم اقناع امروز فعال بودند، در این مورد مسئوولیت داریم که علیه این روند ایستاده شویم. از پلی که دولت میگذرد، مردم هم از همان میگذرند. حکومت انتقال میدهد؛ ما ناظر حکومت هستیم که حکومت، قدرت را انتقال میدهد یا تفنگ را؟ اگر نقش مردم بارز بود و حکومت نقش بارز نداشت، چالشهایی که در اطراف هست در شهرها نیز زمینه پیدا میکند.
یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
زن در افغانستان با خشونت، یکجا به دنیا میآید. این میتواند تمام ابعاد زن بودن را با خود داشته باشد. دختر جوانی هم صنفیام بود که داستانش برایم بسیار دردناک است. دوستی داشتم که بسیار اندیشه روشن و آرزوهای زیادی داشت و شخصیت خوبی داشت، اما تمام آرزوهایش در گلویش خفه شد. دچار خشونت شد و آینده از او دزدیده شد. آن قدر به دردهای خود غرق است که دیگر حس آرزو کردن برای فرزندانش را از یاد برده است. این قضیه بسیار برایم نزدیک است. ما زیاد به هم عادت کرده بودیم و آینده مشترک برای خود ترسیم کرده بودیم. حالا او، تنها نفس میکشد، زندگی نمیکند. او با همه بلندپروازیهایش امروز در زمین غرق است. این دردها در تمام افغانستان هست. این زشتترین تجربه در زمان رژیم گذشته بود. ناهنجاریها و بیبندوباریها او را در قفس انداخت. این تجربه میلیونها دختر افغانستان است.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
نهادهای ما بسیار مردانه هستند. وقتی بلندترین درجه یک نهاد تنها حاکمیت مردانه دارد در تمام ابعاد کوچکتر، از ذهنیت تکزاویهای رنج میبرد. مثلاً تا زمانی که شورای عالی دادگاه عالی دروازه خود را بر روی زنان باز نکند، فکر نمیکنم زن افغانستان به حق اساسی خود برسد. چون حقوق اساسی زن در این نهاد زندانی است و تعریفکننده آن تنها مردان هستند. ما با مرد مشکل نداریم، ولی وقتی مرد چشم میبندد و یک بخش دیگر را نمیبیند باعث میشود بخش دیگر صدا بلند کند. زمانی که ضدمردسالاری گپ میزنیم، به معنای ندیدن خوشحالیهای مردان نیست. وقتی یک مرد خانواده ما به جایی میرسد، زنان بیشتر خوشحال میشوند؛ اما آیا مردانِ عرصه قدرت به این توجه دارند؟ من در خانه ملت از حقوق زن تنها برای مظلومیتش دفاع میکنم؛ در حالیکه تنها مسؤولیت من حقوق زن نیست، حقوق مرد هم است. نمیتوانم مظلومیت یک مرد را ببینم و تحمل کنم؛ ولی دولتمردان ما در برابر بیش از نیم نفوس کشور سکوت می کنند، نمیبینند و نمیخواهند ببینند. تمام نهادها مردسالار هستند، ولی مردسالاری دادگاه عالی ما بسیار جدی است و نسلهای بسیاری از زن افغانستان از آن رنج خواهند برد.
سنتهای ناسالم و سکوت ما در برابر این سنتها، بیشتر پیام منفی دارد. وقتی یک زن به وسیله شوهر خود شلاق میخورد ولی همه چشم میبندند، فردا با کارد به سراغ او میرود و روز سوم سرش را میبرد. کسانی که این روند را میببینند و خاموش هستند، گناهکاران تاریخ هستند. ضرور نیست که یک زن صدای خود را بلند کند، مردان چرا سکوت اختیار میکنند؟ متأسفانه تا یک زن به وحشیانهترین مرحله خشونت نرسد، همه ساکت هستند و او را تشویق به تحمل میکنند.
به نظر شما سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
از دیدگاه من باید زنان در شورای دادگاه عالی افغانستان حضور داشته باشند. دوم معضل خشونت است. خشونت باید یک معضل ملی شناخته شود. سوم باید زن ورای مادر بودن تعریف شود. فکر میکنم بزرگترین افتخار یک زن مرحلهای است که مادر میشود، ولی زن یک انسانی مثل مرد است. برای معضلات زنان باید راه حل بنیادی پیدا کنیم. زن یک انسان است، احساس دارد، درد دارد، مثل مرد. میپذیرم که بین مرد و زن تفاوتهایی وجود دارد، ولی این تفاوتها نباید مانع پیشرفت زنان شود؛ بلکه باید باعث پیشرفتشان شود. مرد از یک زاویه میاندیشد زن از زاویه دیگر. وقتی این دو زاویه با هم شوند به راه حل بهتر برای معضلات میرسیم.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
در بخش حضور زنان در شورای قضایی کشور، رایزنی جامعه مدنی، زنان و مردان و نمایندگان مجلس به خصوص ریاست جمهوری مهم است. در بخش معضلِ ملی شناختن خشونت علیه زن، منبع آن ریاست جمهوری است. وقتی رییس جمهور در کنار معضلاتی چون فساد و امثال اینها درباره معضلها صحبت میکند، معضل زنان را نیز مطرح کند. خشونت علیه زن نیز، ما را مثل فساد که مقام اول را داریم در این بخش هم یکهتاز ساخته است. وقتی رییس جمهور در هر بحث بخشی از آن را به این موضوع اختصاص دهد تأثیرات خود را بالای علما، سیاسیون، جامعه مدنی و مردم میگذارد؛ اما متأسفانه رییس جمهور این را به حیث یک معضل اساسی نمیشناسد. فقط هر از گاهی در کنار یکی از بحثهایی که در روزهای رسمی میشود، مثل ۸ مارچ یا روز مادر چند کلمه صحبت میکند. این نشاندهنده بیخبری ما از مشکلات زنان است. اگر رییس جمهور هر بار درباره نقض سیستماتیک حقوق زنان صحبت کند، جامعه جهانی نیز انتقادات خود را کم میکند؛ چون فکر میکند دولت افغانستان مسئوولیت گرفته است. منبع مهم دیگر آموزش و پرورش است؛ هم برای پسران و هم برای دختران.
برای دختران افغانستان چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم دختران افغانستان در سطح کشور به حیث یک انسان باعزت، با حرمت و با قدرت زندگی کنند. نه تنها برای حقوق زن، بلکه بخشی از راه حل مشکلات مختلف افغانستان شناخته شوند. زنان به این دلیل در این سرزمین به دنیا آمدهاند که میوه و رشد این کشور باشند؛ ولی امروز اگر زن در هر بخشی وارد میشود، هر روز مشکل زن بودن خود را تعریف میکند. اما وظیفه ما فراتر از اوست. تبعیت مادری زن نشان میدهد فراتر از جنس خود میتواند رهبریت کند و برای رشد دیگران هم مسؤولیت بگیرد. این در ذات زن است. اگر تمرکز دولت بر رشد زنان باشد، میتواند این سرزمین را از ذلت نجات دهد. یک بخش ذلت جامعه به ذلت زن ارتباط دارد.
در حوزه خصوصی یا عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای خود برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض چه کردهاید و چه میکنید؟
وقتی نماینده مردم در مجلس هستید، تعریف همه چیز تغییر میکند. مسؤولیتی که یک نماینده مجلس دارد بسیار پیچیده است. ما نماینده ملت هستیم که فراتر از یک ولایت است. در عین حال، توقع مردم آن قدر بلند است که کارهای جزئی نمیتواند پاسخگوی آن باشد. کارهای پیش از پارلمانم برایم قانعکننده نبود، ولی یک بررسی داشتم که تا چه حد موفق بودم. قوه مقننه جایی است که صداهای دموکراتیک بلند میشود و مبتنی بر آن قانون ساخته میشود و کنترول میکند. این سه بعد دست به دست هم داده و یک دایرهای به وجود می آورد که میتواند دموکراسی را فلتر کند. متأسفانه سه مسؤولیت ما در فضای فعلی تحت شعاع سال ۲۰۱۴ قرار گرفته است. قدرتِ دموکراسی در جنگ نیست، در آرامش است. وقتی زورگویی میآید قدرت دموکراسی با منسجمسازی مردم تمثیل میشود. اما کارهای من تنها بلند کردن صدا بوده است. من با قدرتمندترین شخص و با زنستیزترین و دموکراسیستیزترین شخص، تلاش کردم دیدگاه زنانه و دموکراسی را مطرح کنم. به او گفتهام: «به دیدگاهتان احترام دارم! به دیدگاهم احترام بگذار!» من علیه انحصارطلبی مبارزه میکنم. کار دیگرم برای قدرتمندسازی زنان، دادخواهی برای حضور زنان در دادگاه عالی بوده است. در ابتدا تابو بود ولی حالا روی آن بحث میشود و بسیاری در این زمینه صدا بلند میکنند.
اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید.
یکی از نگرانیهای امروز من انتخابات است. امروز مردم حتی کسانی که در خیابانها گدایی میکنند، فرزندانشان را به مکتب میفرستند. مردم با این زحمات آرزو دارند که فرزندانشان فردا رییس جمهور شوند. ولی اگر انتخابات نشود و مردم رای ندهند، همه این آرزوها دفن میشود. امروز در وضعیتی هستیم که قرنهای گذشته را به چالش کشیدیم. یک گام دیگر نیاز است که دموکراسی نهادینه شود. امید دارم مردم، خود، خود را تنها نگذارند و این تابو را بشکنند.
*************
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است .