Photo : Jawad Darwaziyan / Matthieu Hackière
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
من محیالدین مهدی هستم. در سال ۱۳۳۴ در ولسوالی اندراب ولایت بغلان به دنیا آمدهام. پدرم روحانی بود و سمت قضا و مفتیگری را تا وقت فوت به عهده داشت و مدتی هم استاد ادبیات و علوم دینی بود. خانواده ما خانوادهای روحانی است و مورد احترام برخی از مردم در شمال و جنوب هندوکش. اجداد ما سمت ارشاد مردم (پیر طریقت) را به عهده داشتند و بین ایشان و جمعی از مردم، رابطه مریدی و مرادی وجود داشت. صنوف ابتدایی را در اندراب، قندوز و پلخمری به پایان رساندم و شامل دانشکده طب کابل شدم. در سال آخر دانشکده تحول هفتم ثور پیش آمد و یک سال بعد از آن کابل را ترک گفتم و به صفوف مجاهدین پیوستم در کنار شهید احمد شاه مسعود.
در دوران جهاد سمتهای سیاسی، فرهنگی و نظامی را در کنار مسعود به عهده داشتم. در سال ۱۳۷۰ افغانستان را ترک گفتم و بعد از فراگیری زبان انگلیسی در پاکستان برای تکمیل تحصیل به آمریکا رفتم و در دانشگاه بوستون صحت عامه خواندم. وقتی که برگشتم در افغانستان تحول آمده بود و مجاهدین سر قدرت بودند. از طرف دولت وقت به حیث معین وزارت پلان معرفی شدم. در کنار این وظیفه مصروف کارهای فرهنگی هم بودم که میتوان از تأسیس بنیاد امام غزالی یاد کرد. همچنان جریدهای را زیر عنوان «شهر» چاپ میکردیم زیرا مسؤولیت کابل را در سازمان شورای نظار به عهده داشتم.
زمانی که طالبان بر کابل مسلط شدند، همراه با سایر اراکین دولت وقت از کابل بیرون رفتیم و مدتی در تخار و بلخ بودیم و بالاخره از طرف دولت به حیث معاون سفیر در تاجیکستان معرفی شدم. در آنجا ضمن اجرای معاونیت سفارت که یک کار اداری سیاسی بود، با جمعی از فرهنگیها و فرهیختگان دیگری که از استبداد طالبی فرار کرده بودند و در تاجیکستان پناه آورده بودند، جریدهای را زیر نام «همبستگی» منتشر ساختیم. در واقع کانون همبستگی را ایجاد کردیم که یکی از کارهایش نشر این جریده بود. همچنان مجلهای به نام «آمو» را هم که یک مجله تحقیقی مشترک با فضلا و دانشمندان آکادمی علوم تاجیکستان بود منتشر کردیم. در طی یک سال آخر حیات احمد شاه مسعود، در رأس هیئتی بودم که نصاب درسی مکاتب افغانستان آن زمان را، یعنی مناطق و ساحاتی که در کنترل دولت اسلامی افغانستان بود را کنترل و بازبینی میکرد. در طی یک سال با همکاری دانشمندان افغانستانی، ایرانی، تاجیکستانی، روسی و هندی توانستم شصت عنوان کتاب را برای صنوف اول الی دوازدهم تهیه کنم و حین برگشت به افغانستان این کتابها را به وزیر معارف وقت آقای قانونی تسلیم دادم؛ اما متأسفانه بازتاب اینها را در نصاب درسی افغانستان نه در دوره آقای قانونی و نه در دورههای بعد از ایشان ملاحظه نکردم.
در لویه جرگه قانون اساسی به حیث نماینده انتخاب شدم. در آنجا با جمعی از دوستان رهبری جناح مخالف حکومت را به عهده داشتم. در زمان انتخابات پارلمانی، خود را از کابل نامزد کردم، اما با کمال تأسف در آن زمان جریان شمارش آرا دور از انظار عمومی و رسانهها و در دست سازمان ملل بود. از همین رو به آنچه خود سازمان ملل خواسته و حکومت برایش دستور داده بود، عمل شد. بر همین اساس نام من را از لیست برندههای انتخابات حذف کردند.
در دوره بعدی انتخابات پارلمانی از ولایت بغلان نامزد شدم و خوشبختانه موفق شدم و بیشتر از سه سال میشود که عضو پارلمان و در کنار آن مصروف کار نوشتن هستم. تا حال حدود ۱۵ جلد کتابم چاپ و نشر شده و بیش از بیست عنوان کتاب چاپ نشده دارم که از این جمله پنج عنوان آن در مراحل مختلف چاپ قرار دارد. فعلاً مصروف نوشتن کتابی هستم زیر عنوان «زبان مردم هزاره».
یکی دو خاطره را که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگی شما تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
همچنان که پیشتر یاد کردم، سال آخر درسم در دانشگاه طب بود که کودتای کمونیستی در افغانستان پیروز شد. به خاطر دارم روز پنجشنبه از خوابگاه به خانه یکی از برادرانم در شهر نو کابل آمدم. در رادیو میشنیدم که حفیظالله امین در یک بیانیه خود، برای هم حزبیها و همقطارانش میگفت که کسی که خلقی نیست، حق تنفس هوای این کشور را ندارد. من صرف نظر از اعتقادات دینیام، تا آن زمان عضویت هیچ یک از احزاب سیاسی را نداشتم؛ اما اینطور فکر کردم که یکی از مخاطبان مستقیم این سخنرانی من هستم؛ چون خلقی نبودم. خوب به یاد دارم زمانی که میخواستم از کابل فرار کنم و درسهایم را نیمهتمام رها کنم، از صنفی که حدود ۱۵۰ نفر در آن درس میخواندند، فقط حدود سی و چند نفر باقی مانده بودند؛ چون یک تعداد از دانشجویان زندانی شده بودند و یک عده هم فرار کرده بودند. یک عده دیگر که با جناحهای حزب دموکراتیک خلق ارتباط داشتند، به جای این که مصروف درس و تحصیل باشند، مصروف کار حزبی و سیاسی و جنگ و تعقیب مخالفین بودند. بنا بر این از همانجا ناگزیر تصمیم گرفتم شهر و وطن خود را با وجودی که بسیار دوست داشتم و تصور روشنی هم از مهاجرت و مسافرت نداشتم، به قصد خارج ترک بگویم و به اصطلاح از حق مدنیام محروم شدم. کنار صدها و هزاران افغان دیگر مدتی را در پاکستان سپری کردم تا دوباره به افغانستان برگشتم.
خاطره دومم زمانی بود که جنگهای داخلی کابل جریان داشت و من به عنوان کسی که حسن نظر دارد و داشت، تلاش کردم آتش این جنگها میان کسانی که در جبلالسراج با هم نشستند و پروتوکولی را زیر عنوان شورای انقلاب اسلامی امضاء کردند و بعد روی سوءتفاهمات و کوششهایی که دشمن کرد میانشان فاصله افتاد، خاموش کنم. تلاش من این بود مانع جنگ شوم و همواره در مذاکرات به عنوان سفیر صلح عمل میکردم. در مزار شریف بودم که حادثه افشار پیش آمد و وقتی برگشتم از این حادثه خیلی متأثر شدم. افشار مدتی خالی از سکنه شد و مردم این منطقه مجبور شدند به جاهای دیگر کابل و حتی به خارج از افغانستان بروند. تلاش داشتم بتوانم لااقل کسانی را که هنوز در کابل بودند، دوباره به منطقهشان برگردانم. به همین دلیل با رهبری حزب وحدت مذاکره و توافق صورت گرفت و روز معینی که مصادف بود با روز اول ماه رمضان رفتیم با آقای اکبری، آقای کاظمی، مرحوم آیتالله فاضل، آقای دکتر عبدالرحمن و آقای فضل کریم ایماق محفلی برگزار کردیم و در این محفل یک تعداد از مردم افشار آمدند؛ بعضی به قصد ماندن و بعضی هم به قصد سر زدن به خانه و بردن وسایل باقیمانده منازلشان. به هر حال آن روز به همین ترتیب سپری شد و قرار شد دیگر کسی مزاحمشان نشود و بگذارند هر کسی اگر به خانهشان برمیگردد، برگردد. وقتی برگشتم چون شهر کابل شدیداً زیر فشار راکتباران حکمتیار قرار داشت، تصمیم گرفتم بروم به طرف چاریکار که خانوادهام در آنجا زندگی میکرد. در همین لحظه برایم خبر رسید که در دهمزنگ جنگ است و باید این جنگ خاموش شود. برای من قابل درک نبود با پروتوکلی که امضا شده یک جناح حزب وحدت ناراضی است. وقتی این خبر برایم رسید شهید احمد شاه مسعود فرمان دادند که با همراهی آقای فضل کریم ایماق برویم و این جنگ را خاموش بسازیم. از راه باغ بالا و سیلو رفتیم نزد آقایان اکبری و شهید کاظمی و ایشان اطمینان دادند که تلاش خواهند کرد این جنگ خاموش شود. وقتی از آنجا برگشتیم در ساحه چوک دهبوری تعدادی از افراد مسلح میان موتر من و موتر آقای ایماق حایل شدند و من را به اصطلاح گروگان گرفتند. من چند ساعت با دست و چشم بسته نزد شخصی به اسم شفیع دیوانه اسیر بودم و میشنیدم که صحبتهایی به خاطر تسلیم دادن من به حزب اسلامی جریان داشت؛ اما دیری نگذشت که باز هم سر و صدا زیاد شد و آواز آمد که بیرون شویم. من صدا زدم که دست و پا و چشم ما بسته است و نمیتوانیم بیرون شویم. در این لحظه یک فیر تفنگچه شد و رانندهام نالهای کرد که فکر کردم مرمی به او اصابت کرده است که خوشبختانه این چنین نشده بود. بعد نردبانی را پایین کردند و شخصی پایین آمد و دست ما را باز کرد. از تهکاوی ما را بیرون کردند، اما کماکان چشمهایمان بسته بود. بعد از گذشتن از مخروبهها احساس کردم که روی سرک آسفالتشده قرار داریم. با فریب پهرهدار تلاش کردم اندکی چشمهایم را باز کنم تا ببینم کجا هستم و متوجه شدم که در چوک کوتهسنگی قرار داریم؛ زیرا از تعمیر سیلو معلوم میشد. موتری ایستاد و امر کردند که به موتر بالا شویم. وقتی سوار موتر شدیم و موتر حرکت کرد راننده صدا زد که چشمهایت را باز کن و وقتی چشمم را باز کردم دیدم در کنار راننده آقای شهید کاظمی نشستهام.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان یک نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
در مجموع وضعیت پیشآمده شکننده و آسیبپذیر است. همانطوری که بسیاری از صاجبنظران داخلی و خارجی این حرف را میزنند. تا حال قراردادی امضا نشده که ما مطمئن باشیم در یک چشم بر هم زدن وضعیت برنگردد به حالاتی که در سالهای پیش از ۲۰۰۱ داشتیم. چنین چیزی به وجود نیامده. در حالات موجود امکان این وجود دارد که ایالات متحده آمریکا و جامعه جهانی در یک بازی سیاسی و ناخوشنودی از عملکرد دولت آقای کرزی، پشت کنند به تمام معاهدات و دستاوردهای خود و افغانستان را به حالت خود رها کنند. البته این خواست بعضی از کشورهای طماع منطقه و مخصوصاً همسایههای ما است، خواست طالبان است و متأسفانه خواست حلقهای است که دور آقای کرزی حضور دارند و مناسبات بسیار نزدیک با طالبان و پاکستان دارند.
سه دستاورد این دوران (جدید) چه بوده است؟
کلانترین و اولین دستاورد، ایجاد نهادها و سازمانهای دموکراتیک است. پیشتر مردم افغانستان و مخصوصاً نسل ما با این نهادها و سازمانها آشنایی نداشتند. چنین مفاهیمی را در کتابها خوانده بودیم و شنیده بودیم، اما برای اولین بار است که میبینیم انستیتیوتهایی به نام قانون اساسی، انتخابات، پارلمان و غیره وجود دارند. در مجموع، ارزشها، شگردها یا وسیلههایی برای گفتگو به ملاحظه میرسد که ما طی سی سال جنگ با آن آشنایی نداشتیم. نسل ما از سیاست یک وسیله یا یک قرائت را میشناخت که عبارت از جنگ بود. در دوران جدید زمینه مساعد شد که قرائت جدیدی ارائه شود.
دوم وقتی کودتای کمونیستی در افغانستان رخ داد، اکثر کشورهای جهان رابطهشان را با افغانستان قطع کردند. تنها جناح پیمان ورشو باقی ماندند و بس. بقیه کشورها با جناح مخالف دولت همکاری داشتند، اما متأسفانه این همکاری در جهت سازندگی نبود و صرف همکاری در جهت ویرانگری بود. به همین ترتیب وقتی مجاهدین داخل کابل شدند، بقیه کشورهایی که در کابل دفتر داشتند، از جمله سازمان ملل، کابل را ترک کردند.
افغانستان دوره مجاهدین فاقد روابط و فعایتهای وسیع بینالمللی بود. وقتی که طالبان به کابل آمدند از حضور کشورها در کابل باز هم کاسته شد و فقط سه کشور در کابل دفتر داشتند: پاکستان، عربستان سعودی و امارات متحده عربی. اما در تحول جدید میبینیم که حداقل سی و هفت سفارتخانه در کابل موجود است. جهان در مجموع در کنار مردم افغانستان است و افغانستان در توجه جامعه جهانی قرار گرفته است. جامعه جهانی از بذل مال، جان و حمایت سیاسی در قبال مردم افغانستان دریغ نکرده است. به عبارت دیگر دستاورد دوم توجه جامعه جهانی و مناسبات نوینی است که میان افغانستان و جامعه جهانی به وجود آمده است.
دستاورد سوم این است که زمینه مساعد شده که نسل جدید که بدون شک وارث این خاک هستند، تحصیل کنند. وقتی میشنویم حدود پنج میلیون دانشآموز داریم، حدود دوصد هزار دانشجو داریم، حدود دهها هزار دانشجو در خارج از افغانستان مصروف فراگرفتن دانشاند، بزرگترین دستاورد است و تأثیرات آن در نسلهای بعدی کاملاً هویدا خواهد بود. ما مطمئن هستیم این نسل باعث میشود که افغانستان فردا با افغانستان دیروز و امروز تفاوت بسیار فارقی داشته باشد.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
مهمترین ترس من این است که جامعه جهانی یک بار دیگر سرنوشت افغانستان را به دست پاکستان بسپارد. نشانهها و علائم آن وجود دارد. چند روز پیش شنیدم آقای کرزی با نوازشریف در لندن مذاکره داشتند و در کنفرانس مطبوعاتی بعد از این مذاکره آقای نوازشریف گفت که ما از نیروهای امنیتی افغانستان در پروسه تأمین امنیت انتخابات پیش رو حمایت میکنیم. تجزیه و تفسیر این جمله این است که آنچه از صندوقهای رأیدهی بیرون میشود، پاکستان از آن حمایت میکند. نگرانی اینجاست که تمام صندوقها به دست آقای کرزی است. متأسفانه نه کمیسیون مستقل انتخابات و نه کمیسیون بررسی شکایات انتخاباتی، شفافیت و بیطرفی خود را تا حال به مردم افغانستان به اثبات نرساندهاند. هنوز هم نگرانیها و شکهایی وجود دارد. کسانی دوسیههای مشابهی دارند که بعضیها حذف میشوند، اما بعضی دیگر حذف نمیشوند. ما نگران این هستیم که دنیا یک بار دیگر افغانستان را از عینک پاکستان ببیند.
سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
جنگهای قبل از ۲۰۰۱ مورد توجه قرار نگرفت و در زمان مجاهدین و بعد از آن، جنگهای دوره طالبان نیز آسیبشناسی نشد و نظام فعلی بر اساس خواست کرزی و تیمش بر مردم افغانستان تحمیل شد. بر این اساس یک قوم بر مردم حکومت میکند. اگر به لیست کاندیداهای فعلی توجه کنیم، میبینیم که ۱۰ کاندیدا از یک قوم هستند. ادامه جنگ بر اساس ادعایی است که حکومت دارد. باربار ادعا را مطرح کرده که خاک ما تا اتک است و ما این سرحد را به رسمیت نمیشناسیم. بنابراین پاکستان این ادعا را قبول ندارد وکوشش میکند در افغانستان ثبات وجود نداشته باشد. واقعیتهای فرهنگی افغانستان تا این مدت نادیده گرفته شده است. افغانستان در موقعیتی قرار دارد که قلب آسیا نامیده میشود. سه کشور به یک زبان صحبت میکند. دنیا افغانستان را به اساس عینک پاکستان و شرق میبیند و با اصطلاح از نگاه انگلیس دیده میشود؛ در حالیکه برعکس باید از نگاه قلب آسیا به آن نگاه شود.
فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و فقدان حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
جامعه در برابر این حالت مقاومت و مبارزه میکند؛ چون آن حالت دیگر قابل توجه نیست. موضوع به این نکته گره خورده است که جامعه جهانی چه برخوردی خواهد کرد. البته مردم افغانستان از هر قوم و قبیله که باشند به بسته شدن مکاتب تمایل ندارند.
یک خاطره را که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده، تعریف کنید؟
متأسفانه چون خیلی زیاد است، نمیتوان آن را به یک یا دو خلاصه کرد. پدرم شش بار ازدواج کرده است و از چهار خانمش فرزند مانده است. از این بزرگتر نمیتوان از پایمال شدن حق زن نام برد.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
بسیاری از زنان نهضت زنان را رسیدگی به وضعیت خودشان تعبیر و تفسیر کردهاند. در اینکه زنان چگونه لباس بپوشند یا آرایش کنند، تفاوت فاحشی بین زنهای شهری و دهاتی وجود دارد؛ طوریکه تصور میشود یکی از ایشان از کره دیگری آمده است. سوءاستفاده حکومتها و علما از ابزار دین و تعبیر نادرست از احکام قرآن، علیه زنان و ارائه فتواهای نادرست توسط شورای علما که دولت حامی آن است از عوامل بازدارنده است. دولتها با وضعیت زنان ابزاری برخورد کردهاند؛ طوری کار کردهاند که از زنها بهره بگیرند. به شکل نمادین بعضی زنان را بر بعضی پستها گماردهاند. مثلاً برخی خواستها برای زنان شهری حق شمرده میشود؛ در حالیکه برای زنان در دهات حق شمرده نمیشود.
سه مطالبه عمده زنان چیست؟
اول: احراز پستهای مهم دولتی توسط خانمها. درقوه قضائیه حتی یک زن وجود ندارد. پس زنان در سطح حکومت و قوه فضاییه باید سهم داشته باشند. در ایجاد نهادی زنان همکاری لازم صورت نگرفته است. دوم: لازم است نهادهایی ایجاد شود که واقعاً از زنها دفاع کند. سوم: دولت قوانینی وضع کند تا خشونت علیه زنان مردود شمرده شود.
منابع و مراکز قابل اتکا در داخل افغانستان برای پیشبرد حقوق و مطالبات زنان چه کسانی هستند؟
احزاب سیاسی که مواضع قومی نداشته باشند، جامعه جهانی و داشتن زبان مشترک با آنها.
برای دختر خودتان چه آرزویی دارید؟
آرزو دارم دختر کلانم تحصیلاتش به پایان برسد و داکتر شود؛ همچنان دختر دیگرم ژورنالیست شود یا به عباره دیگر هر دو تحصیلاتشان را تمام کنند.
در حوزه خصوصی یا عمومی، یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای خود، برای رفع موانع ذکر شده، منجمله تبعیض چه کردهاید و چه میکنید؟
۴۰ جلد کتاب نوشتهام، صدها مقاله دارم، عضو مجلس نمایندگان هستم و همیشه کارتم برای رفع تبعیض بلند بوده است. مثلاً یک تن از اعضاء پارلمان گفت که من تسلیت خود را برای آنان که شهید شدهاند ابراز میدارم و به خصوص به آنان که در آن منطقه دیگر مسکن دارند. من گفتم که نادرست است. لازم نیست تا از شهادت مردم یک منطقه کم ناراحت شوی و از شهادت دیگر منطقه زیاد ناراحت شوی. در تصویب ماده قانون اساسی مبنی بر اینکه از هر ولایت دو زن عضویت پارلمان داشته باشد، نقش خود را ایفا کردم. عضو کمیسیون امور دینی، فرهنگی، معارف و تحصیلات عالی ولسی جرگه هستم و به طور مشخص از کاندیداتوری خانم هیله ارشاد برای ریاست همین کمیسیون حمایت کردم.
اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید.
پیام من به کاندیداهای ریاست جمهوری است: نباید وضعیت موجود را ادامه دهند. به تغییر مثبت در سه محور بیاندیشند: عدالت ، امنیت و شفافیت.