photo by Armanshahr/OPEN ASIA / Matthieu Hackière
لطفاً خودتان را معرفی کنید.
جوزای سال ۱۳۳۳ در قریه نسی مرکز ولایت درواز متولد شدم. خانواده ما از خانوادههای باسواد بود. در مکتب دهاتی آنجا شامل شدم و سال ۱۳۴۳ از مکتب آنجا به بدخشان آمدم و مدت هفت سال در لیسه پامیر بدخشان درس خواندم. بعداً در یک مکتب در پروان که فعلاً پوهنتون است، شامل شدم و تا سال ۱۳۵۲ آنجا درس خواندم. سال ۵۲ از صنف ۱۲ به درجه اول عمومی فارغ شدم. بعداً مدتی را در معارف جوزجان معلم بودم و به بدخشان رفتم. سال ۵۹ شامل امتحان کانکور دانشگاه کابل شدم و بلندترین نمره کانکور در آن سال را به دست آوردم. علاقه من بیشتر به علوم سیاسی بود، ولی در این رشته آنجا دانشکدهای وجود نداشت و من اقتصاد را انتخاب کردم و در رشته اقتصاد ملی به درجه اول فارغ شدم. سال ۶۴ شامل دوره ماستری شدم و در امتحان آن هم به درجه اول از میان صد نفر موفق شدم و از رشتههای اقتصاد ملی، مالی و کریدیدت، مدرک کارشناسی ارشد گرفتم. سال ۷۰ خواستم به کادر دانشگاه اقتصاد کابل بروم. بالاخره سال ۷۳ شامل کادر دانشکده اقتصاد دانشگاه کابل شدم. حالا در رشته اقتصاد ملی و دیپارتمنت اقتصاد ملی، مضامین تئوریها و پالسیها را درس میدهم و دانشجوی دوره دکترای اقتصاد در دانشگاه ملی دولت تاجیکستان هستم.
از نظر سیاسی نسل ما زاده دوران ایدئولوژیهای مسلط جهانی بود. اردوگاه سوسیالیسم در برابر جهانخوارگی سرمایهداری بیامان مبارزه میکرد و جنبشها و خیزشهای آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین در افکار عمومی تأثیر داشت. کشور ما یک کشور استبدادزده و دربند، در حال ازهمپاشی و فروپاشی بود؛ به همین دلیل جریانهای روشنگری و روشنفکری وقت افغانستان، خصوصاً در محیط ما متبارز بود. بعدها به سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان (سازا) گرایش پیدا کردم. از عضویت، مسؤولیت شورای شهر کابل، منشی کمیته مرکزی، عضو دفتر سیاسی و سخنگویی حزب تا مسؤولیت روابط بینالمللی حزب پیش رفتم. فعلاً استاد دانشگاه هستم و در یک جریان سیاسی فعالیت میکنم. همچنین از دوران جوانی تا حال در رسانهها و مطبوعات فعالیت داشتم. حتی در دوران مکتب گاهی نوشتههایی در روزنامهها چاپ میکردم و حتی در زمان حکومتهای ایدئولوژیک هم در رسانههای بسیار ممنوعه حضور داشتم که تا اکنون ادامه دارد.
یک خاطره مهم که در آن حقوق بشری شخص شما نقض شده و در زندگیتان تأثیرگذار بوده، تعریف کنید.
در زمان حکومتهای استبدادی و ایدئولوژیک، سه بار زندانی سیاسی شدم که به باور من بزرگترین نقض حقوق شهروندی است. البته خوشبختانه شکنجه و تحقیر نشدم. از همان شهرستانی که در آن تولد شدم، حدود سه صد نفر تحصیل کرده به گونههای مختلف و با انواع اتهامات زندانی شدند که این سه صد نفر در زمان حکومت خلقیها کشته شدند و صدها نفر دیگر را در دوره حکومتها و شورشگری ایدئولوژیک جریانهای راستی اخوانی کشتند.
سه دستاورد مهم این دوران (جدید) چه بوده است؟
مهمترین دستاورد افغانستان شکلگیری نظام سیاسی است. ما در ۳۰ سال اخیر دارای نظام سیاسی متشکل نبودیم. اگر یک نظام مبتنی بر تفکیک قوا و نظامی که فرایند شکلگیری نهادهای آن بر مبنای انتخابات صورت گرفته و تداوم داشته، داشته باشیم، چیزی خواهیم داشت که در گذشته نداشتیم. در افغانستان نظامهای سیاسی تداوم نداشته و همیشه گسست را شاهد بودهاند. در ۱۲ سال گذشته هم دولتی را شاهد بودیم که با حمایت جامعه بینالمللی بقا و دوام داشته است. اگر این بقا و تداوم نظام ادامه یابد، میتواند یک دستاورد باشد. اگر صورت نگیرد، مسلماً تکرار تجربه تلخ تاریخی است. در هر دوره، روشنگران و جامعه مدنی افغانستان برای برپایی نهادها تلاش میکنند، ولی در نبود سیستم و ساختار، همه چیز از هم میپاشد. مثلاً جنبش مشروطیتی که با خون مردم به پیروزی رسید، از هم پاشید، دهه دموکراسی از هم پاشید، جریانهای ایدئولوژیک و افراطی چپ و راست هم معلوم بود که نمیتوانند تداوم داشته باشند و مهر از همپاشیدگیشان در جبینشان کوبیده شده بود. ولی اگر این نظام با همه عیبها و نقصهایی که دارد ادامه یابد، بزرگترین دستاورد خواهد بود. دستاورد دوم آزادی رسانهها و مطبوعات و حضور جامعه مدنی است که تحول کیفی است. در حیات سیاسی افغانستان، در هیچ دوره تاریخی، به این اندازه رسانههای دیداری و شنیداری نداشتیم. تحول دیگر ایجاد نهادهای آموزشی گسترده است که با همه عیب و نقصشان، جوانانی را که تشنه آموزش هستند، میآموزند. اگر چهارم را هم اضافه کنم باید بگویم افغانستان در شرایط جهانی شدن، به سرعت به شبکههای مخابراتی و الکترونیکی جهانی وصل شد و از این طریق با پدیدههای معاصر و نوین بینالمللی ارتباط پیدا کرد.
چه چیزی در دوران جدید اعتماد شما را جلب کرده و آن را به عنوان نوآوری، ابتکار مثبت و یک چیز خوب ارزیابی میکنید؟
چیزی که مرا امیدوار میکند، واقعیتهای حقیقی مردمی است که میخواهند آموزش ببینند و تحصیل داشته باشند. از همه مهمتر اینکه زنان، دختران، نوجوانان و خانوادهها، درک کردهاند افرادی میتوانند در آیند مؤثر باشند که نقششان مبتنی بر تخصص، آگاهیهای آکادمیک و علمی و دسترسی به ابزارها باشد. اگر این خواستهها نهادینه شود، بازگشت به عقب محال است. پس مردم حاضر نمیشوند اینها را از دست بدهند. بر اساس منافعی که ایجاد شده است، بخصوص منافع اقتصادی و منافع سیاسی، گروهای مختلف سهیم در قدرت نیز میتوانند برای ثبات کمک کنند. جنگ برای قدرت یک معنا دارد، تداوم وضعیت معنایی دیگر. در شرایط کنونی، تشکیل ارتش افغانستان بعد از سالها ازهمپاشیدگی و نهادهای امنیتی اگر بقا داشته باشند و حمایت شوند، میتوانند ستونهای حمایتی و حفاظتی نظام باشند و نظام را حفظ کنند.
مهمترین ترس امروز شما چیست؟
بزرگترین ترسم ناامیدی مردم است؛ یأس عمومی و ناامیدی مردم از وضع کنونی است. برخی دستگاهها، رسانهها، نهادها و جامعه بینالمللی عمداً بخاطره اهداف و ویژگیهایی که در طرحها و برنامههاشان دارند، فضای آینده کشور را تیره و تار نشان میدهند تا فضاسازی بکنند برای تحقق اهدافشان. البته این تیرگی محتوایی هم است. ناامیدی به این معنا که تلاشهایی که مردم برای برقراری عدالت، ثبات، امنیت و پیشرفت اقتصادی داشتنند، محقق نشد و آرزوهایی که دولت وعده داده بود، مثل مبارزه علیه فساد، یا ایجاد حاکمیت پاسخگو و فقرزدایی، دادرسی از مظلومین و دلجویی از قربانیان، وقتی صورت نگرفت، مردم ناامید شدند.
سه چالش بزرگ پیش روی افغانستان چیست؟
بزرگترین چالش و عمدهترین دشواری در شرایط کنونی، نبود درک و فقدان آگاهی دستگاه سیاسی از مسؤولیت و برنامههای آتی و اهدافش است. آنچه امروز دستگاه سیاسی افغانستان تمثیل میکند، دولت مسؤول و پاسخگو را تبارز نمیدهد؛ همانطور که در گذشته نظامهای سیاسی مراحل پایانی، افغانستان را به دست سرنوشت رها کردند. حالا دیده میشود عوامل ناتوان، یا غیرعقلانی و غیرمدنی در دستگاه سیاسی، اعتماد و باور سیاسی مردم را به هیچ میگیرند و با ناتوانی فکریای که دارند، در صددند به معاملهای پنهان یا آشکار دست بزنند که بقایشان را در اثر زد و بند سیاسی در یک نوع وابستگی سیاسی به گروهای اتنیکی خودشان توجیه کنند. این خطر، حاکمیت داکتر نجیب را از هم پاشاند. آقای کرزی هم به همین سمت و سو حرکت میکند. مثلاً رهایی زندانیان و امتیاز دادن به گروههای هراسافکن، تشجیع و تشویق آنها، نشانههای ایزوله شدن و فروپاشی یک حاکمیت نیمبند است. بزرگترین خطر این است که ناتواناییها و نارساییهای ذهنی خودشان را به نام ارزشهای مدنی و دموکراسی تبلیغ کنند و شکست حاکمیت را ناشی از شکست ارزشهای دموکراتیک تلقی کنند؛ در حالیکه شکست اینها ناشی از سلطه سنت و اندیشه غیرعقلانیشان است. اگر چیزی در افغانستان از هم بپاشد، ناشی از فساد، نارسایی و اندیشه غیرعقلانی و غیرمدنی است. ندانمکاری و ناتوانی در بازخوانی نیازها و ضرورتها و فقدان درک از تحول و تکامل، روند و رویدادهایی که مسیر ثبات و نهادینه شدن ارزشهای دموکراتیک را تحکیم میکند، موجب نقب زدن به راههای غیر مدنی است.
از نگاه اجتماعی، تبلیغ انقطاع اجتماعی و پراکنده نشان دادن افغانستان، و بستر مساعد و آرام برای گروههای جنگی در تبلیغ دشمنتراشی، ایجاد نفرت و در پی آن پنهان کردن چهرههای خودشان، خطرناک است. امیدوارم در شرایط کنونی این اهرم به کار گرفته نشود. دیده میشود چنین بازیهایی جریان دارد و قطبهای قومی و حزبی و گرایشهای مختلف سیاسی، در مدار قومی حرکت میکنند. اینها افغانستان را از آن همگراییای که داشت باز میدارند و صمدمه میزنند. واقعیت این است که گروههای مولود شرایط جنگ و بحران، در ناتوانی و بازخوانی نیاز و ضرورتهای واقعی و نبود درک از رویدادهای دولتساز مدنی و مدرن یا نگاه کوتاهبینانه و تقلیدگرایانهشان در برخورد با پدیدههای مدنی معاصر و دموکراتیک، آسانترین و کممصرفترین و سهلترین روش بسیج افکار عامه را پیدا میکنند.
از نظر فرهنگی اگر آموزش و پرورشی که از نظر کمی شکل گرفته است، رویکرد مدنی نداشته باشد و به دست عناصری باشد که به طرف ارزشهای بدوی و سنتاندیشی بازگشت میکنند، خطرناک است. فرهنگ هم باید به سوی نوگرایی و مدنیاندیشی و عقلانیاندیشی معاصر پیش برود. سلطه اندیشههای محافظهکارانه و عقبگرایانه در تفکر مردم خطرناکترین و بدترین پیامد را دارد که ما را از فرآیندهای دموکراتیک و گرایش به طرف ساختارهای مدنی باز میدارد.
فکر میکنید جامعه افغانستان امروز اجازه خواهد داد دوباره سناریوی بسته شدن مکاتب به روی دختران و عدم حضور اجتماعی زنان تکرار شود؟
قبلاً عرض کردم نقطه قوتی که امروز در جامعه وجود دارد، درک مدنی از تواناییهای فرزندان ِخانوادههاست که با استفاده از فرصتها و امکانات یک دهه اخیر، تعیین کردند که آیندهای روشن را برای خود و خانوادههایشان تمثیل کنند. قطعاً نمیپذیرم که خانوادهای قبول کند فرزندانشان به قرن حجر بازگشت کنند. خانوادهها حالا حاضر به بازگشت نیستند. به قاطعیت میگویم برای آن دسته از عناصر و گروههایی که میخواهند افغانستان را به عقب برانند، از نظر فرهنگی، از نظر فکری و ایدئولوژیک جایی وجود ندارد. تنها امکانات ایشان، ابزارها و وسایل ترور و وحشتافکنی است. از ابزارهای فرهنگی و مدنی کار نمیگیرند که اندیشه و تفکرشان را تئوریزه کنند؛ اگرچه خطر تئوریزه کردن تفکر و اندیشه سنتی در افغانستان وجود دارد. احزاب و گروههای نوخواستهای وجود دارد که بین جوانان کار میکنند؛ ولی بسیار ضعیف هستند. چیزی که امروز جامعه ما را به عقب میراند، ترس ابزاری است، ناامنی فیزیکی و ناامنی شغلی برای خانوادههاست. اینها احتمالاً باعث شود فرزندان و مخصوصاً زنان را محتاط بسازند؛ اما همانطوری که در هیچ جا، تاریخ به عقب برنمیگردد در افغانستان نیز برنخواهد گشت.
یک خاطره که در آن حقوق بشری یکی از اعضاء زن خانواده یا آشنایان شما نقض شده تعریف کنید؟
میتوانم با افتخار بگویم سرنوشت من توسط یک زن رقم خورد که او مادرم بود. سرنوشت امروزی من هم مرهون خانمم است که یکی از روشنفکران است. مادرم دست مرا گرفت و به مکتب فرستاد. پدرم میخواست به مدارس دینی بروم. من این زن را همیشه تجلیل میکنم؛ چون آن زمان در سن و سالی نبودم که تصمیم بگیرم. او بود که تصمیم گرفت. همه ما خوشبختانه بهره از یک زنی بردیم که امروز فرزندانش را تا آخرین درجه تحصیلی رسانده است. ولی مواردی در خانوادههای نزدیک ما وجود داشت که دختران بسیار بااستعداد از تحصیل بازماندند. ذهنیت مردسالاری که در خانوادهها حاکم بود، نگذاشت دخترانی که شاید در کشوری دیگر میتوانستند از ممتازترین شاگران باشند، ادامه تحصیل بدهند. دختری بود که با شوق و علاقه میخواست درس بخواند، اما توسط فرزندان ذکور خانواده از تحصیل بازماند؛ ما هم متأسفانه نتوانستیم حمایت کنیم؛ چون یک مسأله شخصی بود و حق مداخله نداشتیم.
سه عامل بازدارنده در مقابل مشارکت زنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی چیست؟
مشکل عمده و اساسی زنان افغانستان سلطه ذهنیت مردسالار است. ما در مورد زنان دید مردانه داریم. یعنی مردان هستند که در همه امور زنان تصمیم میگیرند. در تاریخ و فرهنگ ما همه چیز مردانه بوده است: سیاست، ادبیات، فرهنگ، اقتصاد و اجتماع، همه مردانه است. در چنین جامعهای بزرگترین بازنده زنان بودند. به همین دلیل همه مسائل را مردان به نفع خود توجیه کردند. دومین مسأله عمده، خود زنان هستند که قبول کردند انسان درجه دوم باشند. سوم تا وقتی زنان به آسانی از حقوق خود بگذرند و قبول کنند و درجهدوم بودن را بپذیرند و بیتوجه باشند، میراثشان را نگیرند، به کار و شغل و مصونیت شغلی فکر نکنند و این گرایش تقلیلگرایانه را در نهاد خود ایجاد کنند، مشکل حل نخواهد شد. مشکل دیگر نبود حضور تام و تمام زنان و مشارکت ایشان در سیاست و قدرت است.
سه مطالبه عمده زنان به طور کلی چیست؟
مشارکت در قدرت و مشارکت سیاسی تام؛ نه مشارکت کم و تشریفاتی. دوم یک جنبش مدنی آگاه تا خودشان برای تأمین حقوقشان تلاش کنند. اینها بدون همکاری و شبکهسازی زنان، بدون حمایت مردان روشنفکر محقق نخواهد شد. در نهایت فراهمآوری شرایط مساوی برای ارتقاء همه مهارتهای علمی، آموزشی، حرفهای و تکنیکی. یکی از منابع، جامعه مدنی است که از طریق دادخواهی و حقخواهی شروع میشود. دوم از دیدگاه سیاسی مردم افغانستان خوششانس خواهند بود اگر رییس جمهور آینده فردی باشد که باورها و دیدگاهای مدنی داشته باشد و شهروندان را به درجه اول و دوم تقسیم نکند و پنجاه درصد زنان را در کابینه سهیم کند. باید شبکههای زنان زمینه را مساعد سازد تا نگاه سیاسی زورمندان در مورد زنان تغییر کند. محرومیتی را که دختران و زنان متحمل شدند را با جهاد سازندگی برای تأمین حقوق سیاسی، مشارکت اجتماعی و فرهنگی زنان و فقرزدایی با امکانات دولتی کاهش دهند و برنامه ویژهای برای ارتقاء ظرفیت هر زن در حدود تواناییهایی که دارد طرح کنند و توجه ویژه و برنامه خاص برای حمایت ایشان صورت گیرد.
در حوزه خصوصی و عمومی یعنی فعالیتهای مدنی و حرفهای، برای رفع موانع ذکر شده منجمله تبعیض، چه کردهاید و چه میکنید؟
شاید کار عملی نکرده باشم، اما خوشبخت هستم که به حیث استاد دانشگاه همیشه دانشجویان دختر و پسر در کلاس من بوده و اگر اتفاقی افتاده باشد که بطور مثال، از بخش جوانان یا ذکور ناوقت آمده باشد به صنف، اجازه ورود ندادم، ولی دخترها استثنائی در همه حال آمدند و این یک تبعیض مثبت بوده، و بالاخره شاید من کسی بوده باشم که در نشریهها صدها مقاله در مورد حقوق زن مطرح کردم و یک چیز دیگر را هم با افتخار باید بگویم که استراتیژی حقوق و مصونیت اقتصادی زنان وزارت امور زنان را به همکاری دیگر خواهران و برادران همکارم طرح کردم و همیشه در جایی که نقش داشتم، تشویقکننده زنان بودم و نتیجه خود را هم گرفتم. ولی متأسفانه در جامعه سنتی این نقش را ایفا نتوانستم. معتقدم حقوق و قوانین باید وارد شوند در این عرصه و کسانی که در حق زنان ظلم میکنند، باید مجازات شوند. اما در موارد خاص و مشخص هم بوده که از زنانی حمایت کردم. خانم من هم مسؤول دفتر حمایه زنان است.
اگر پیام خاصی دارید، بفرمایید.
متأسفانه در کشور ما سیاستها تداوم نداشته است و از طرف دیگر نهادهای مدنیمان بسیار بیپایه و بیریشه هستند و تجربه تاریخیشان بسیار محدود بوده است. امیدوارم در شرایط کنونی وضعیت طوری پیش برود که تداوم وضع موجود به گونه مثبت و بهتر انجام بگیرد و مدنیاندیشی، عقلانیاندیشی و باور به ارزشهای مدنی در کشور نهادینه شود.
«افغانستان به روایت دیگر» کمپینی است که به وسیله آرمان شهر OPEN ASIA و فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشرFIDH به مدت ۱۰۰ روز تا انتخابات ریاست جمهوری در افغانستان جریان دارد. در این کمپین شخصیت های برجسته اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با گفتگو در مورد جامعه ای که دربرگیرنده حقوق زنان و حقوق انسان باشد، صدای مترقی افغانستان را به گوش میرسانند.
شما می توانید روزی یک مصاحبه از کمپاین «افغانستان به روایت دیگر» را در روزنامه ۸ صبح و انگلیسی آن را در وبسایت روزنامه هافینگتون پست (Huffington Post) بخوانید. همچنین این مصاحبه ها به دو زبان در وبسایت فدراسیون بین المللی جامعه های حقوق بشر (FIDH) و وبسایت آرمان شهر http://openasia.org/ نیز در دسترس است.